شعر وروديه محرم
پیراهن مشکی
مکروه اگر بر دیگران بر ما ثواب ست
پیراهنم مشکی ست اما آفتاب ست
در وقت غم این جا نمازم باز گردد
در ماه غم مثل دلم در پیچ وتاب ست
زهرا خودش ما را ملبّس می کند پس
بر سینهٔ دیوانه ، حکمِ انتصاب ست
آنقدر خوش بو می کند پوسیده ها را
آنقدر که مدهوش عطرش هم گلاب ست
چون صورتی که می شود خاکی ، محرم
عمریست با رنگ غم خود در خضاب ست
جوشن کبیرِ ما لباسِ مشکی ماست
هرکس به تن پوشید ذکرش مستجاب ست
یادآور روضه ست ، یادِ شاه عریان
در بازگوییِ مقاتل خود کتاب ست
عریان و خونین داشت بر لبها دعا را
آقای ما پوشاند ، زشتی های ما را
حامد آقایی