شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)
پیغمبری و اکرمی
خلق و خلق و منطقا، پیغمبری و اکرمی !
در میان این بلا، بر قلب من، تو مرهمی
گر به بالای سرت با صورت افتادم زمین
تو بلند کن عمه را، چونکه فقط تو محرمی
جد تو امده است یا که عمودت زده اند
به کدامین علتی روی عقابت تو خمی ؟
دست و پا دیگر نزن، معجزه که لازم نیست
اسماعیل شدیُ غرق به خون، تو زمزمی
قطعه به قطعه تمام پیکرت را چیده ام
چون معما سخت و مشکل، نامشخص، مبهمی
دست، انگشت، آرنج و زانوان، بازو
سوره نازل کرده ای و آیه های مریمی
با چه تیغی به جان تنت افتاده اند
اربا اربا ایُ، با ریگ بیابان درهمی
از بس که هجا کردند تمام پیکرت را
چرا هرطور میچینم، باز هم تو کمی!
علی حسن زاده