شعر شهادت امام كاظم (ع)

چشمهایش همه را

چشمهایش همه را یاد خدا می انداخت

لرزه بر جان و دل تک تک ما می انداخت

پا برهنه همه بر بُشر شدن محتاجیم

نظری کاش که بر ما, گذرا می انداخت

دست بسته فقط او بود که شد دست به خیر

سکّه نه, ماه به کشکول گدا می انداخت

آن همه زخم به روی بدنش بود ولی

زَهر هم بر جگرش چنگ, جدا می انداخت

چشم خود بست ولی دختر او چشم به راه

روی شانه پسرش شال عزا می انداخت

او پر از درد شد امّا به خداوند او را

روضه ی کوچه و گودال ز پا می انداخت


پیکرش زخم شد امّا سر او دست نخورد

شد خراشیده ولی حنجر او دست نخورد

 محسن حنیفی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫۴ دیدگاه ها

  1. بسمه تعالی

    با سلام و خسته نباشید

    با توجه به شبهه پراکنی دشمنان آل الله و پیروان کور باطن ابوبکر و عمر (علیهما لعنت و العذاب) و عایشهء (فاحشه) و برای بیشتر شدن معرفتمان نسبت به دوردانه ی سه ساله حضرت سیدالشهداء (ع)، حضرت رقیه خاتون (س)، مطالعه کتاب ارزشمند « زندگانی حضرت رقیه (س) » تالیف جعفر تبریزی را به شما پیرو اهل بیت عصمت و طهارت (ع) پیشنهاد منماییم.

    با آرزوی تعجیل در فرج آقا امام عصر (عج) .لعنت بر عمر.التماس دعا

    لینک دانلود با فرمت pdf

    http://downloads.tabrizi.org/books/H-Roghayeh/ROQAYE.pdf

    لینک دانلود با فرمت word

    http://downloads.tabrizi.org/books/H-Roghayeh/ROQAYE.doc

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا