کرامات عشق
دوره ی غربت دلم سر شد
آسمان وزمین منور شد
حال و روزخراب دیروزم
با کرامات عشق بهتر شد
دام ودانه نشان من دادند
خود به خود این دلم کبوتر شد
مثل یک آسمان بارانی
چشمم ازشوق مقدمی تر شد
بار دیگرحسین بابا شد
و عروس مدینه مادر شد
دختری راکه عمه بوسیده
روی دست حسین خوابیده
آمده دختری که باباییست
خنده های پدر تماشاییست
چقدرکودکانه تا دم صبح
عمه گرم نوای لالاییست
بین گهواره ی دو دست عمو
چه پری قشنگ زیباییست
بی جهت دل نبرده از بابا
چقدر خنده هاش رویاییست
حضرت فاطمه دوباره رسید
قد وبالای او چه زهراییست
باید این ناز را عمو بخرد
دخترک آمده که دل ببرد
ماه شبهای خانه رویش بود
عطر یاسی میان مویش بود
گل سرداشت از ستاره ی شب
عالمی مستهای و هویش بود
هر زمانیکه میل بازی داشت
جای اوشانه ی عمویش بود
علی اکبرشبانه می آمد
پیش خواهرو قصه گویش بود
چادرش چه ناز سر می کرد
بوسه های پدر به رویش بود
رشته یجان عمه گیسویش
هدیه های عمو النگویش
دختری کهنگار بابا بود
در نگاهش هزار دریا بود
صورتش را نسیم می بوسید
صورتی راکه مثل زهرا بود
گیسوانش به دست شانه ی عشق
هر زمانیکه پیش بابا بود
ساعتی که با عمویش بود
چقدر لحظه هاش زیبا بود
کس ندیدست که زمین بخورد
جایگاهش همیشه بالا بود
غصه با بی کسی تبانی کرد
آرزوه اشرا خزانی کرد
مسعود اصلانی