شعر مدح امام حسين (ع)

کربلا

کربلا

اگر دست تو باشد موی من از شانه اش راضی ست
و چون از شانه اش راضی ست,از هم شانه اش راضی ست

به هیأت ها نمی فهمیم دوری از حرم را, چون
به وقت مست بودن آدم از میخانه اش راضی ست

چنان مُرغی که در کنج قفس شاد است از بودن
دلم از دام اگر راضی نشد,از دانه اش راضی ست

به هم می ریزی ای دَرهَم شده مَبنای عالم را
تو آن شمعی که در هجران هم از پروانه اش راضی ست

سگ این آستان آواره ی اینجا و آنجا نیست
کنار صاحبش هرجا که شد از لانه اش راضی ست

حسین از کِردگارش بیشتر دلداده دارد, چون
از او هم عاقلش راضی ست هم دیوانه اش راضی ست

کسی که کربلا رفته پس از عمری,فقط مست است
کسی که سخت صاحبخانه شد, از خانه اش راضی ست

 مهدی رحیمی زمستان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا