شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

کعبه ی دلهایی

تا خانه ام از عطرِ دلْ انگیز تو خالی ست
گُلهایِ تَـنِ باغچـه , مثل گُلِ قالی ست

پژمردگی چهره ی گُل را عجبی نیست
وقتی که قد سرو در این باغ , هلالی ست

ای حضرت خورشید به مقصد برسانم
هر کس نرسیده به تومحکوم به کالی ست

مأمور به اَمـر توأم , امّـا ز تمـــرّد
“فطرس نشده”عاقبتم سوخته بالی ست

دل سوخته ام بسکه تو را سوخته ام دل
دل سوختگی بدتر از آن بی پر و بالی ست

تو کعبه ی دلهایی و اطراف تو گشتن—
ای “کعبه” پِـیِ حجّ تو , حجّی متعالی ست

خاکِ کفِ پایت , شـرفِ باد جنوبی ست
چون شال , روی شانه ی تو باد شمالی ست

سالی که بیائی تو نه هجری نه نجومی ست
سوگند به اجلال تو , آن سالْ جلالی ست

اندازه ی یک جمله بده اشک به چشمم
اندازه ی یک جمله که این بار سؤالی ست !

آغوش رباب است برای پسرش باز
یا قصه ی تکراری آن طفل خیالی ست ؟؟؟

محمد قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا