کوفه نیا حسین جان
آقا نیا که قصه بیعت دروغ است
آقا نیا آهنگری هاشان شلوغ است
جای شما و جای زینب روی چشم است
نه این نفاقستان که بی شمع و فروغ است
آقا نیا اینها حرامی اند و بی رحم
مست از شراب غفلت و همواره در وهم
در بزم شان هر یک برای هم بُریدند
از گوش و دست و پای اطفال شما سهم
آقا به این اهل سقر بی اعتمادم
به مردمان بی جگر بی اعتمادم
اصلا نیاور زینبت را جان زهرا
به کوچه و دیوار و در بی اعتمادم
جهل و علی نشناسی کوفی زیاد است
قتل شما از منظر اینها جهاد است
فهمیدم از رفتارشان آقا نیایید
اینجا فرار از اُمّت حیدر نماد است
کوفی کجا با الفت و مهمان نواز است؟
کوفی کجا از مال دنیا بی نیاز است؟
اینها شما را هم به نرخی می فروشند
قومی که بُهتان زد، علی اهل نماز است؟
آقا خلاصه مسلم اینجا بی حبیب است
در کوچه های شهر نامردی غریب است
از دست و پای بسته ی مسلم بخوانید
آن نامه ها و قصه ها آقا فریب است
این حرف آخر، ذکر لبهایم هماره
از پشت بام و مقتل دارالعماره
صد مسلم و هانی به فرمان شمایند
بر نیزه باشد رأس شان با یک اشاره
وحید قاسمیان