شعر ولادت امام رضا (ع)

گداهای آهوان

از لطف التماس ِ صداهایِ آهوان

بی گریه هم گرفت دعاهایِ آهوان

آهو زیاد محضر معشوق میرود

پس وصلمان کنید به پاهایِ آهوان

یک عده ای شدند گدا کلبِ کهف را

ما نیز میشویم گداهایِ آهوان

نانم حرام میل کبوتر شدن کنم

وقتی که هست حال و هواهایِ آهوان

صورت گذاشتن به کفِ پات واجب است

آن هم در آستانِ خداهای آهوان

صیاد نیز پایِ تو را بوسه میزند

با ذکر یا امام رضاهایِ آهوان

 

آهو شدیم پس حرمت را نشان بده

مثل همیشه آن کرمت را نشان بده

 

ما زلف داده ایم پریشان شود همین

دل داده ایم دستِ تو حیران شود همین

آئینه ی مرا سحری تکّه تکّه کن

باشد که خرج گوشه ی ایوان شود همین

دردِ مرا علاج مکن با طبابتت

با خاکِ زیر پای تو درمان شود همین

حالا که هم غذای غلامان خانه ایم

خوب است آدمی ز غلامان شود همین

آنکه به مهربانی ات ایمان نیاورد

در ازدحام حشر پشیمان شود همین

لطف تورا به خاطر این آفریده اند

که آتش ِ خلیل, گلستان شود همین

کلِّ زمین بناست اگر کشوری شود

بهتر که پایتخت خراسان شود همین

از جلوه ات کنار بزن این نقاب را

تا آفتاب پاره گریبان شود همین

سلمانی ات نیامده ظرفش طلا شود

این جا نشسته است که سلمان شود همین

حالا که محمل تو رسیده ست بین طوس

حرفی بزن که شهر مسلمان شود همین

 

این بندگیِ ما به قنوتِ تو کامل است

توحیدِ ما به شرط و شروطِ تو کامل است

 

جز تو نمیشویم گرفتار هیچکس

هرگز نمیشویم هوادار هیچکس

از آن زمان که با حرمت آشنا شدیم

اصلاً نرفته ایم به دربار هیچکس

اینجا به زائرانِ تو فیضی که میرسد

آن را نمیدهند به زوّار هیچکس

نانِ کسی به غیر تو من را حلال نیست

خود را نمیکنم بدهکار هیچکس

حالا که تو امام ِ رئوفِ جهان شدی

دیگر نمیشویم گنهکار هیچکس

جز تو کسی سه بار عیادت نمیکند

در پاسخ زیارتِ یکبار هیچکس

شبهای قبر غیر تماشایِ رویِ تو

دل خوش نمیکنیم به دیدار هیچکس

 

فردا بگیر دستِ مرا ایّهالرئوف

یا ایّهالامام رضا ایّهالرئوف

 

هرچند ناتوان شدی اما ز پا نیفت

ای هشتمین عزیز , عزیز ِ خدا نیفت

میترسم آنکه در بریزد به پهلویت

باشد ز پا بیفت ولی بی هوا نیفت

کوچه به آلِ فاطمه خیری نداشته

دیوار را بگیر و در این کوچه ها نیفت

مردم میان شهر تماشات میکنند

این بار را به خاطر زهرا بیا نیفت

دامان هیچکس به سرت سر نمیزند

حالا که نیست خواهر تو پس ز پا نیفت

تکّه حصیر ِ خویش از این حجره جمع کن

اما به یاد نیمه شبِ بوریا نیفت

 

ای وای اگر به کرب و بلا بوریا نبود

راهی برای دفن شه کربلا نبود

     

       علی اکبر لطیفیان

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا