گوشه چشم غزل
باز هم این دل هوای زلف دلبر کرده است
گوشه چشم غزل های مرا تر کرده است
مُشک مضمونش فضای شعر را پر می کند
واژه ها را زمزم نامش مطهر کرده است
در شب میلاد او شوق ارادتمندها
این حرم را هم نفس با صبح محشر کرده است
پیش آن، خورشید عالمتاب غیر از ذره نیست
آسمان را نور این گنبد منور کرده است
از خراسان می وزد بوی مسیح اهل بیت
مریم این خاندان قم را معطر کرده است
شوره زار از فیض بارانش سراسر برکت است
کیمیای مهر او این خاک را زر کرده است
لذت پرواز کردن در هوای بام او
شهر من را لانهٔ آل پیمبر کرده است
از کبوترهای صحن او ندیدم جَلد تر
یک به یک را عشق صاحب خانه پرپر کرده است
حوریان، زوار او هستند و حوض آب را
قطره اشک فرشته حوض کوثر کرده است
دختر موسی عصا لازم ندارد، با نگاه
رود نزدیک حرم را نیل دیگر کرده است
می تواند غرق مستی باشد و “بهجت” شود
هر که شب را گوشه میخانه اش سر کرده است
نام ایوان نجف را بر لب مشتاق ها
جلوه ایوان آئینه مکرر کرده است
می برد باد صبا پای ضریحش، هر سحر
آن دلی را که هوای قبر مادر کرده است
عشق فرزندان او این سرزمین را قرن ها است
ریزه خوار سفرهٔ موسی بن جعفر کرده است
خواب دیدم لحظهٔ مرگ مرا، پروردگار
بین آغوش ضریح او مقدر کرده است
شاعر؟؟؟