شعر مناجات با خدا
یا ستارالعیوب
اگرچه سائل از اینجا بی ادّعا نگذشت
کریم، لحظه ای از خواهش گدا نگذشت
به رغم اینهمه گردن کِشیدنم یکبار
ز حرمتِ منِ بی آبرو خدا نگذشت
مرا خرید و دمی هم به خویش وا نگذاشت
چه سود! عمر منِ پست، بی خطا نگذشت
گناهِ تازه بلاهای تازه هم دارد
درست توبه نکردم که این بلا نگذشت
مسیرِ کهف ِخودش را همیشه گم کرده
کسی که از طرف مشهد الرضا نگذشت
برو حرم که بفهمی علی چقدر آقاست
بجز علی کسی از اشتباه ما نگذشت
قرار بود در آتش بسوزد این دنیا
حسین واسطه شد، بد به بنده ها نگذشت
فدای اشک شهیدی که ارباً اربا شد
گذشت از سر و جانش، ز کربلا نگذشت
حسین پیش علی روی زانویش افتاد
لبش ز بوسه به صد جای دست و پا نگذشت
چه زود جسم علی شد تبرکی حرم
علی چه دید ز بابا که از عبا نگذشت
فدای غصهء زینب شوم بجای حسین
که راحت از وسط قوم اشقیا نگذشت
رضا دین پرور