یا سیدالشهداء(ع)
وقتی که مُسلمانی و تسلیم خُدایی
یعنی هـمه جا یـاورِ پیـغـمبر مـایی
سـرداری و سالار و جگردار و هُنردار
آن قدْر که گـفـتند تو هم شیرِ خُدایی
هرگز نپـریـده ست به اذعان کمانت
از چِلّه ی ابروی خَـمت , تیرِ خطایی
در عصر خودت بودی اگر شاه شهیدان
تا حشر ولی حمزه ی خیرُ الشُّهدایی
وقتی چو علی چرخ زدی دور پیمبر
از کعبه شنیدم که تو هم قبله نمایی
وقتی که عمو باشی و ذریّه ی هاشم
پس مثل اباالفضل تو هم ماه لقایی
والله قســم هیچ نفهمیده از ایـمان
هرکس که بگوید تو از اسلام جُـدایی
از تُربت تو فاطمه تسبیح اگر ساخت
می خواست بگوید چه قَدَر اهل دعایی
بالایِ سر قـبر تو با دیده ی گـریان
با سوز جگر فاطمه می گفت : کُجایی؟
می گفت کُجایی که ندارد دل حیدر
از حَصرِ غم و غُربت و اندوه , رهایی
در جَنگ اُحد مُثلِه شدی تا که بگویی
می خواست دلت تا بشوی کربُـبلایی
می گفت عبایی که روی پیکرت افتاد
ای کـاش بیارنـد به گــودال عبایی
تا خواهرِ مظـلـومه ی ارباب نبینـد
از نیزه می آیـد به سر او چه بلایی
در نیمه ی شوّال به جُز داغ تو ای مرد
در خیمه ی دل سوختگان نیست عزایی
محمّدقاسمی