شعر ولادت اميرالمومنين (ع)

از بس خیالت بالش غم را پُر از پَر کرد
آخر دلم را کنج ایوانت کبوتر کرد

قحطی مضمون بود و من هم تشنه لب بودم
شوق حرم چشم قلم را ناگهان تر کرد

از روز دحوالارض کعبه محترم بوده است
اما قدمهای تو او را محترم تر کرد

آنکه به دست تو سپرده کار عالم را
گهواره خواب تو را دست پیمبر کرد

باری ،پیمبر نیز سیب سرخ قرآن را
وقتی که جاری بر زبانت بود نوبر کرد

رد می شدی و پشت هم بت ها می افتادند
چشم تو را خالق، خلیل الله اکبر کرد

هر بار خم شد ذوالفقار ابرویت در جنگ
تیغ تو میدان را پر از پیکر، پر از سر کرد

نشکسته جز تیغت ترازوی عبادت را
یک ضربه ات اینگونه عالم را مسخر کرد

فرقی نمی کردیم ما هم آب و گل بودیم
تا مهر تو تابید و خاک شیعه را زر کرد

خوشبوتر از بوی دهان غنچه هم داریم
آنکه دهانش را به نام تو معطر کرد

باور نمی کردم که شیشه در دل سنگ است
اما دلم با بردن نام تو باور کرد

 محسن عرب خالقی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا