شعر مدح و مناجات

کردند سفره را جمع

کردند سفره را جمع، پس سفره دار من کو؟
من دیر آمدم رفت، چشم انتظار من کو؟

گیرم مرا ببخشد، شرمندگی من چه؟
با آن همه معاصی بر شانه بار من کو؟

می خورم افسوس

وقتِ مهمانی سرآمد سفره آخر جمع شد
می خورم افسوس شهرالله دیگر جمع شد

خوش به حالِ هر که نامش ثبت شد در بندگی
بد به حال هر که نامش ماند و دفتر جمع شد

ماه دلبری

دارد تمام میشود این ماه دلبری
ای یار از قصور من ای کاش بگذری

مهمان بی حیای خودت را حلال کن
حالا که سفره جمع شد این شام آخری

ماه عشق

چه ماه عشق و صفایی چه با اٌبهت بود
به حق که ثانیه هایش پُراز محبت بود

رسید و سفره گشود و به عینه فهمیدم
که خوان مِهر خدا و سرای برکت بود

واویلا

کدام پنجه رسیده به ماه پیرهنت
که خون سپیده زده در نگاه پیرهنت

به روز حشر گریبان ِ عالمی گیرد
به دادخواهی اگر آید آه پیرهنت

علی جانم

اى جنگجوى جُربزه دار بدون باخت
چون تو کسى به هیمنه کافران نتاخت

ویران که شد به دست تو خیبر، از آن به بعد
قوم یهود قلعه مستحکمى نساخت

به عشق علی(ع)

پدرم آدم شریفی بود
یا علی از لبش نمی افتاد
چون که تاب و تب علی را داشت
هیچ موقع تبش نمی افتاد

علی ای آنکه به عالم، همه جا قبله نمائی
تو نمایی ز خدایی، که خدا را بنمایی

نه فقط قبله نمائی که تو خود کعبه عشقی
تو که خود قبله ی جانی ز چه از کعبه در آیی

حکم عشق

به حکم عشق شدم دستبوس سلطانی..
که انبیا به درش میروند دربانی

گلیم کهنه این خانه را نخواهم داد
به زرق و برق دوصد قالی سلیمانی

ابوتراب

هر کس بر آستان تو سر بر زمین شود
در چشم آسمان و زمین برترین شود

وقتی ابوتراب تویی ، خاکِ پای تو
برتر ز‌ لوح و کرسی و عرشِ برین شود

یا علی مددی

باز شد از جگر سوخته راهی به نجف
طالبم طالب یک عمر نگاهی به نجف

شده مابین دوجا قبله نما سرگردان
گاه بر کعبه کنم سجده و گاهی به نجف

کوله بارم اشک

هستی ام اشک، کوله بارم اشک
حاصل عمر و روزگارم ، اشک

زائری خسته آمدم از راه
بیقرارم ، شود قرارم اشک

دکمه بازگشت به بالا