توبه کردیم که دیگر غم دنیا نخوریم
تا حسین هست غم روزی فردا نخوریم
توبه کردیم که تا سایه هیأت باقی ست
لحظه ای حسرت فردوس خدا را نخوریم
شعر مدح و مناجات
مسیر باغ دل من، پُر از هوای تو نیست
میان خانهء قلبم، برو بیای تو نیست
بغل نگیر مرا لابد اشتباه گرفتی
عوض شده است گدایت، گدا گدای تو نیست
یوسف خیمه نشین ما میان چاه نیست
در بیابان وصالش جاده ها بیراه نیست
نوکر این خانواده پادشاه عالم است
پادشاهی هم کند در فکر مال و جاه نیست
بی حاصلست بی تو همه کشت و کارها
شیرین شود به میمنتت شوره زارها
گل می دهند با تو تمامی خارها
از لوح دل شوند زدوده غبارها
از عالَمِ ” ذَر ” من به دنبال تو بودم
ای جانِ جانم! ای وجودِ در وجودم!
همراهِ مادر داشتم ذکرِ ” فَرَج ” را
نام تو را اوّل ز بَطنِ او شُنودم
ندیده هیچ کسی از تو غیر احسان را
بده به دست گدایان بی نوا نان را
به پای عشق تو موسی و نوح جان دادند
گدای کوی تو دیدند تا سلیمان را
شب جمعه است، بیا حال مرا بهتر کن
فکر دلواپسیِ قلب منِ مضطر کن
این شب جمعه اگر مقصد تو کرببلاست
نزد ارباب دعایی به منِ نوکر کن
گرد ممزوج خاک قتلگهم
از خود آقا مرا جدا نکنی
هر چه خواهی بکن ولی ارباب
دورم از شهر کربلا نکنی
گیرم اصلا نبری کرب و بلا چندین سال
کرمت را که نباید ببرم زیر سؤال
من همینقدر که نامت به زبانم جاریست
به تو مدیونم و هستم به خدا خوش اقبال
اگر چه عالمی را از غم عشقت خبر کردم
ز خاک کربلا بی تو به صد ماتم گذر کردم
تنت بر روی خاک و سر به روی نیزه ها میرفت
پس از این در وفا نیت به ترک جان و سر کردم
با این که پرم سوخته اما جگرم هست
از داغ تو تا روز ابد چشم ترم هست
“تا یار که را خواهد و میلش به که باشد”
من که همه آن سوی تو شوق سفرم هست
غم را نگیر از دل و بی نورمان نکن
بی نور این حسینیه ها کورمان نکن
حالا که تا حریم تو یک عمر فاصله ست
دیگر بیا ز روضهٔ خود دورمان نکن