بهر حاجاتاگر دست دعا برخیزد
دلبری هستبه هر حال به پا برخیزد
لطف آقایخراسان ز همه بیشتر است
هر زماناز دلِ پُر درد صدا برخیزد
بهر حاجاتاگر دست دعا برخیزد
دلبری هستبه هر حال به پا برخیزد
لطف آقایخراسان ز همه بیشتر است
هر زماناز دلِ پُر درد صدا برخیزد
نامم به جز فدائی جانان نبوده است
شُغلم به جز غلامی سلطان نبوده است
هر آنچه کرده ام ز خطایا و جُرم ها
از چشم راز دار تو پنهان نبوده است
ناوک مژگانتان ما را ز پا انداخته
گیسوان چون کمندت، کار ما را ساخته
دل نگو! ویرانه ای پایین پایت مانده است
لشگرخون ریز زلفت فاتحانه تاخته
قطعه های غزلم سوی حرم افتاده ست
مثنوی در پی ارباب کرم افتاده ست
بیت در بیت غزل پای علم افتاده ست
مطلع شعر به دستان قلم افتاده ست
تمام حاجت ما را به ما خدا داده
میان این همه کشور به ما رضا داده
دلم هوای طواف دور مرقدش دارد
دلم هوای زیارت به مشهدش دارد
در صحن تو حج فقرا را عشق است
پرواز به مشهد الرضا را عشق است
پایان دو ماه نوکری از دستت
یک تذکرهی کرب و بلا را عشق است
باید برای مقدم عشق تو یا “کریم”
فکری به حال سینه خاکسترم کنم
آیینه کاری حرمت عاقبت مرا
وادار می کند که دلم را حرم کنم
یش کریم ها کمری خم نمی شود
یعنی: گدات اهل جهنم نمی شود
حاتم نماد بخشش بی منت است اگر؛
هرگز کسی به قدر تو حاتم نمی شود
گاه گاهی به این می اندیشم
چه کسی گفته طعم غم خوش نیست
می شود با تو بود و با خود گفت:
“آخرِ شاهنامه ام خوش نیست؟”
بالم شکسته بود و هوایی نداشتم
از دست روزگار رهایی نداشتم
بیهوده نیست عاشق گنبد طلا شدم
مشهد اگر نبود که جایی نداشتم
دلم امشب برای تو هوایی است
سکوت من ز درد بی نوایی است
الا ای یوسف شهرخراسان
دلم بی تاب اسماعیل طلایی است
حسین سنگری
سکوت و سردی شب ناتمام, همسایه!
و چاره چیست؟ دوباره سلام,همسایه!
خدا کند که بماند صفای سایه تو
همیشه بر سرمان مستدام همسایه!