تک تک برایتــان همه از غم نوشته اند
ازداغ و درد هــــای دمادم نوشــته اند
به عشق روی حسین دل بهانه کرده حرم
ز پیچ و تاب فراقش صدا زنم که ز غم
دلم گرفته دمادم هوای شهر حسین
دوباره دست به قلم شد دلم ز بهر حسین
این,حسین دار وندار عالم است
صبردنیا و قرار عالم است
هرکه یک شد ,او هزار عالم است
روشنی شام تار عالم است
او را خدا ز خاک پیمبر درست کرد
بار دگر علی مکرر درست کرد
عطر تنش زیاس معطر درست کرد
شمس الشموس و نور منور درست کرد
خدا بهطالع تان مُهر پادشاهی زد
به سینه ی احدی دست ردنخواهی زد
درآسمان سخاوت یگانه خورشیدی
تمامزندگی ات را سه بار بخشیدی
تشنه قطره ای از کوثر جام حسنیم
همه محتاج عنایات مدام حسنیم
به خدا شیعه و مأموم حسن بود حسین
ما غلامی زغلامان غلام حسنیم
گذرم بر در میخانه ی مهتاب افتاد
در سرم عطر خوش سیب و می نابافتاد
تا که دیدم همگان ذکر حسن میگویند
باز هم مثل همیشه دهنم آب افتاد
وحید قاسمی
دلم ازوحی نگاه تو مسلمان شده است
خمابروی شما آیه ی قرآن شده است
من غزلاز تو نگویم که کمیتم لنگ است
ازکرامات تو دعبل شدن آسان شده است
مرغ روحم یکه تازی می کند
با دل سرگشته بازی می کند
پر گشوده از درون تا به برون
تا سراید شرح شوق در درون
وقتش رسیده تا که قدری با خداباشم
به اصل خود برگردم از غفلت جداباشم
با اهل دنیا هر چه بودم دگر کافیاست
حالا زمانش شد که با اهل ولا باشم
آقــا دلم برای شـــما تـنـگ میشود
وقتی که آسمان ز غمت رنگ میشود
مولا برای دیدن یک لحظه ی رخت
دستم به ریسمان دعا چنگ میشود