ای پشت گرمی فقرا از قدیم ها
آموزگار مکتب سبز کریم ها
در خلوت شبانه چه انسی گرفته اند
با عطر و بوی خوب حضورت نسیم ها
ای پشت گرمی فقرا از قدیم ها
آموزگار مکتب سبز کریم ها
در خلوت شبانه چه انسی گرفته اند
با عطر و بوی خوب حضورت نسیم ها
کار ما نیست غزل بافتن از نامِ حسن
کامِ ما مستِ عسل یافتن از جامِ حسن
حسنی نیست لبی کز لب لعلَش نَمکَد
صد و ده بار نمک گیر شده کامِ حسن
نگاهی بینداز سلمان بسازی
از این قوم کافر مسلمان بسازی
تو با صبر کردی همان کار شمشیر
بنا بود از کفر ایمان بسازی
خدا پرده را تا ثُریا گشود
و راهی برای تماشا گشود
خدا محضِ دلهایِ مجنونِ ما
سرِ مویی از زُلفِ لیلا گشود
هر آنچه ناشدنی هست با حسن بشود
دَمی که حضرت مُشکل گُشا حسن بشود
به حُسنِ خُلق شود بین مردمان مَشهور
کسی که بارِ لبـش ذکر”یا حَسن”بشود
خدا به طالع تان مُهر پادشاهی زد
به سینه ی اَحدی دستِ رد نخواهی زد
گدا ز کوی تو هرگز نرفته ناراضی
عزیزفاطمه! ازبس که دست و دلبازی
شکر خدا که اهل دعا لطف می کنند
فرقی نمی کند, همه جا, لطف می کنند
اینجا اگر یکی دو درم را طلب کنیم
پر می کنند کیسه ی ما, لطف می کنند
نشنیده است از او احدی از قدیم, نه
در پاسخ فقیر و اسیر و یتیم, نه
فرزند اصل جاذبه و دافعه است او
نیمی برای خلق بلی هست و نیم نه
ای روی گلعذار تو یاد آور بهشت
وی یک کرشمه در رخ تو دلبر بهشت
ای جلوه ای ز طلعت زیبای تو قمر
وی ماهتاب و شمس درخشان فر بهشت
شکر خدا که اهل دعا لطف می کنند
فرقی نمی کند, همه جا, لطف می کنند
اینجا اگر یکی دو درم را طلب کنیم
پر می کنند کیسه ی ما, لطف می کنند
بسان آن کبوتر که به فکر دانه می افتد
به افت و خیز موهایت دلم چون شانه می افتد
می ازمیخانه مستوراست وساغر بی موالات است
دلم منطق نما می آید و دیوانه می افتد
تا بخشش عطای کریمان همیشگی ست
در این محیط بوی خوش نان همیشگی ست
انها گدایشان غم فردا نمیخورد
اینجا بنای سفره احسان همیشگی ست