شب جمعه حرمت بوی محرم دارد
بانویی کنج حرم مجلس ماتم دارد
شب جمعه شده و باز دلم رفت حرم
دل آشفته ى من, صحن تو را کم دارد
شب جمعه حرمت بوی محرم دارد
بانویی کنج حرم مجلس ماتم دارد
شب جمعه شده و باز دلم رفت حرم
دل آشفته ى من, صحن تو را کم دارد
با چه حالی بین انگشتم نخ و سوزن گرفتم
فرض کردم که تو هستی آن که بر دامن گرفتم
سوزن مژگان می آمد با نخ اشکم برایت
از کنار بوریایی کهنه پیراهن گرفتم
اگر چه فاصله ها تا حریم و حائر توست
دل شکسته ما تا ابد مجاور توست
فقط نه قلب جهان بی قرار کرببلاست
بهشت هم همه ی جمعه ها مسافر توست
مردن از عشق تو آداب نمیخواهد که
رجز و لشگر و القاب نمیخواهد که
تو اراده کنی عالم همه در چنته ی توست
پسر فاطمه اصحاب نمیخواهد که
بوی عطر سیب عجب در کربلا پیچیده است
جان ما در زلف مُشکینش خدا پیچیده است
روی نی قران به لبهایش عدو گوید که او
با که می گوید سخن! این ماجرا پیچیده است
کربلا آیینه ی تصویرِ ذاتِ کبریاست
روی عالم روشن از خونِ حسینِ سرجداست
کربلا تصویری از زیبایی و شیدایی است
آنچه بینی در نگاهش جلوه ی روی خداست
ای صاحِبُالکَرَم ! کَرمت را به رخ بکش
پیش کریمها تو کَمت را به رخ بکش
وقتی تمام خلق, به دنبال شادیاند
شور و نشاطِ بزم غمت را به رخ بکش
هوا خواه توام دائم هوایت را به سر دارم
خیال انگیزی و شب ها خیالت را به بر دارم
به یاد جمع شب هایی که تا صبح از تو می گفتم
هزار و یک شب است اُنس عجیبی با سحر دارم
کربلا وُ شبِ جمعه حرمِ حضرتِ عشق
در کجا بوده چنین بخت میسّر باشد
در حرم روضه ی مقتل چقدر می چسبد
چه شود مرثیه خوان حضرتِ مادر باشد
مثل شمعی آب باید گشت پای روضهات
بال باید زد دمادم در هوای روضهات
اعتقاد ما دو چندان میشود در تکیهها
رزق ما را میدهد اشک عزای روضهات
افسرده جان گرفت به پایت امید شد
هر قفل بسته نزد تو آقا کلید شد
درسایهٔ مقام تو هرکس قدم گذاشت
خود شد مراد, تاکه به کوی ات مرید شد
دارم از طفلی خودم را بی قرارت میکنم
هر چه دارم یا ندارم را نثارت میکنم
تو قتیل گریهای, پس من برای گریهام
دیدهام را وقف چشم اشک بارت میکنم