شعر مدح امام حسين (ع)

یا اباعبدالله

هرکسی خواسته باشد به خدایی برسد

باید از کشتی تو راهنمایی برسد 

نه فقط فطرس پر سوخته ی تو حتی

بی تو جبریل محال است به جایی برسد 

جگر گوشه زهرا (س)

شأن تو برتر از این است که با ماباشی

بهتر آن بود همان عالم بالا باشی

ولی انگار هدایت گری خلق به توست

تا چو خورشید فروزنده دنیا باشی

مجموعه تک بیتی ها …

من عاشق جمال حسینم همین و بس

نابرده رنج گنج بمن داداه فاطمه س

دو عروسش فاطمه نام خودش هم فاطمه

فاطمه بنت اسد چه افتخاری داشته

حساب و کتاب

 خسته شدم,بریده ام آقا, شتاب کن

 یا انتخاب کن بخرم, یا جواب کن 

 برگشت نمهمان و فنا گشتنم همان

 هرچهپل است پشت سر من خراب کن 

مقصّر

تقصیر کیست این همه مدت که نیستی ؟

تقصیر کیست در پس غیبت تو زیستی ؟

می ریزد آبروی من آن لحظه که ملک

می آورد به محضر پاک تو لیستی

هنوز شوق تو

هنوزشوق تو بارانی از غزل دارد

نسیم یکسبد آیینه در بغل دارد

خوشا به حال خیالی که در حرم مانده

و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد

به یاد آیینهی شیرین کربلایی ها

لبم حلاوت “احلی من العسل” دارد

چه ساختار قشنگی شکسته است خدا

درون قالب شش گوشه یک غزل دارد 

بگو چه شد که من اینقدر دوستت دارم؟

بگو محبت ما ریشه در ازل دارد

غلامتان به من آموخت در میانه ی خون

که روسیاهی ما نیز راه حل دارد.

 سید حمید برقعه ای

 

آقا نشد هر آنکه برایت گدا نشد

بالا نرفت آنکه به پای تو پا نشد

آقا نشد هر آنکه برایت گدا نشد

مقصود از تکلم طور از تو گفتن است

موسی نشد هر آنکه کلیم شما نشد

نوکری…

این شیر درنده پیش تو رام شده

هرکس به تو دل داده دل آرام شده

ازدولت پابوسی درگاه شماست

جبریل امین اگر که خوش نام شده

 سیدمجتبی شجاع

 

غصه بهشت را نمی خورم

بوی فراق می دهد این گریه های من

ماتم گرفته شال سیاه عزای من

شرمنده ام که از غم زینب نمرده ام

آقا ببخش درگذر از این خطای من

به بهانه ی توهین به اهل بیت

در خون نشست دیده ی شب زنده دارها

آتش گرفت سینه ی والا تبارها

از رشد رشدیان نفس باغها گرفت

از هرزه های پرشده در سبزه زارها

گوشه ای ازپشت بام تو…

باید دوباره دست دلم را عیان کنم

باید تمام قافیه ها را بیان کنم

در مدح تو تمام غزلها شکسته اند

اینجا قصیده ها به تماشا نشسته اند

نوکرت شدم…

شکر خدا که سینه زن مادرت شدم

شب تا به صبح گریه کن خواهرت شدم

دست خدا نام تو را بر دلم نوشت

از آن به بعد از دل و جان نوکرت شدم

دکمه بازگشت به بالا