شعر مناجات امام حسين (ع)

حسین من

کام خشکت برزبانت از عطش چسبیده بود
مادرت با اینکه دریا را به تو بخشیده بود
تیره درچشمت زمین و آسمان گردیده بود
درمیان دست قاتل گردنت چرخیده بود

عزیز زهرا

ای جان مسیح را مسیحا!
خیرالمثل خدای اعلی

یک جلوه ی عزت تو امروز
صد جلوه ی عزت تو فردا

مدالِ نوکریِ آلِ حیدر

خدا ز لطف و کرامت بر این دَرَم بخشید
مدالِ نوکریِ آلِ حیدرم بخشید

به عشق رویِ تو اصلا سرشت آب و گلم
میان دستِ تو افتاد این عنانِ دلم

اباعبدالله(ع)

باید این دل به تو و عشق تو مجذوب شود
تا به درگاه خدا سائلِ محبوب شود

عاصی ام! میشود آیا که نگاهی کنی و
عملِ ناقص من کامل و مطلوب شود

بر مشامِ دفترم بریز عطر سیب را
نرمشِ طلوع واژهای دلفریب را

روضه ات چه دارد ای اِرم رخِ بهشتیان
میل زندگیِ از نو می دهد حبیب را

یا رب

هرکار میکنم که نلغزم نمیشود
در حفظ توبه عزم مصمم نمیشود
باید که سیل نفس مرا شستشودهد
تطهیر من به بارش نم نم نمیشود

کشتی نجات

شراب‌‌خیز کردم این دو چشمه‌ی حیات را
که موجِ اشک‌ها رساند، کشتی نجات را
نوشتم از حسین، کاغذم پرید و ابر شد
دوباره غرقِ اشک کرد، کاسه‌ی دوات را

سینه خیز

دلی که خانه ی غیر تو شد حرم نشود
اگر دخیل علم نیست محترم نشود

چه سود در نفس آن کسی که یک لحظه
به عهد عابس و جون تو هم قسم نشود

ما ملت امام حسینیم

وقتَش رسیده مستیِ ما باز رو شود
هر استکانِ چاییِ روضه سبو شود

وقتش رسیده بارِ دگر با گلابِ اشک
روی سیاهمان کَمکی شستشو شود

حاج فیروز زیرک کار

آنکه دم زد فقط زِ نام‌ِ حسین
آخرش صید شد به دامِ حسین

پیش تر از محرّمش داده
جان خود را به احترامِ حسین

روضه دارالشفاست

گرچه ما بد کرده ایم از ما محرم را مگیر
پیرهن های سیاه و شال ماتم را مگیر

چشم ما نذر عزای شاه بی سر بوده است
قطره قطره اشک جاری همچو زمزم را مگیر

خانه عشاق

وقتی که روح عاشقان وابسته تن نیست
در مرگ فیضی هست که در زنده بودن نیست

من دیدمت با دل! بقیه را نمیدانم
هرجا که دل باشد جواب یار هم‌ لَن نیست

دکمه بازگشت به بالا