شعر مدح و مناجات امام رضا (ع)شعر مناجات امام حسين (ع)

مدالِ نوکریِ آلِ حیدر

خدا ز لطف و کرامت بر این دَرَم بخشید
مدالِ نوکریِ آلِ حیدرم بخشید

به عشق رویِ تو اصلا سرشت آب و گلم
میان دستِ تو افتاد این عنانِ دلم

مرا جدا ز پلیدانِ شهرِ کوفی کرد
گدا نوشتُ مرا ایهاالرئوفی کرد

تمام دار و ندارم شدی تو ای جانان
کُنَم غُلامیه دربارت ایهاالسلطان

حرارت سخنت دل ربوده از دستم
به زیر دینِ احادیثِ نابِ تو هستم

ز فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ تو دل خدایی شد
اسیر دامِ شهنشاهِ کربلایی شد

میانِ گریه و ماتم تو این چنین گفتی
از آن قتیلِ غریبِ دیارِ کین گفتی

تو خواستی ز صحابه که هدیه کن به غریب
برای جدَّم حسین گریه کن یابن الشبیب

برا آن امام هُمامی که زار و تنها ماند
میان گله ی کفتارِ بی حیا جا ماند

چه گویمت که چه بر آلِ کوثر آوردند
چه کینه ها که سرِ جدِّ ما در آوردند

تبر زدند به درختِ شکوه و احساسش
ز تن بریدن و دستانِ نازِ عباسش

مثالِ کاسه ی خون چشمِ انورش کردند
نگین نگین تنِ رعنایِ اکبرش کردند

ز ازدیادِ ستم شیر خواره پر پر شد
ز تیرِ حرمله پاره گلویِ اصغر شد

بریز اشکِ که حریمِ نبی به یغما رفت
نوایِ واعطشا تا به عرشِ اعلی رفت

هوا ز اوجِ مصیبت چو قیرِ گون گردید
عزیزِ فاطمه از اسب واژِگون گردید

عزیزِ مادر ما زخمیِ و غریب افتاد
میانِ لشکر نامرد و نانجیب افتاد

نگارِ حضرتِ احمد،عزیزِ رَّب افتاد
غریقِ خون و عطش شاهِ تشنه لب افتاد

میانِ گودی گودال شور بلوا بود
برای زخم زدنِ او جِدالُ و غوغا بود

ز هر طرف همه حمله به سمتِ او کردند
به قصد کشتنش حَتّی بسی وضو کردند

یکی با نوکِ خنجر به پهلویش میزد
یکی با تهِ چکمه بر رویش میزد

یکی با سرِ نیزه به پیکرش میزد
یکی عصا به تن پاک و اطهرش میزد

شد او کشته ز جور و جفا یابن الشبیب
بریده شد سرِ او از قفا یابن الشبیب

تنش برهنه شدُ جامه اش به غارت رفت
تمامِ اهلِ حرم بعدِ او اسارت رفت

شاعر؟؟؟

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا