بی سر و سامانم و خیلی پریشانم حسین
غرق در عصیانم و خیلی پشیمانم حسین
سفره ی دل را همیشه پیش تو وا میکنم
مونس تنهایی ام… گرمی مژگانم حسین
بی سر و سامانم و خیلی پریشانم حسین
غرق در عصیانم و خیلی پشیمانم حسین
سفره ی دل را همیشه پیش تو وا میکنم
مونس تنهایی ام… گرمی مژگانم حسین
دارم به دست لیلی چشم رجا دوباره
تا آسمان رسیده دست دعا دوباره
با اشک توبه کردم این کوزه را شکستم
آغوش باز کردی گفتی بیا دوباره
(روضه) دارم من و افطار لبم نان حسین
رزق ماه رمضانم همه احسان حسین
پیش از افطار شنیدم پدرم تشنه که بود
زیر لب گفت فدای لب عطشان حسین
ای راز سر به مُهر دلِ بی قـرارها
ای حرف آخر همه ی سر به دارها
از آن زمان که جبر در عالم نبود,بود
در اختیار تو دلِ بی اختیارهـا
به روی چهره ی من رد پای تشنگی است
لبم دچار , به آب و هوای تشنگی است
به ذکر حضرت بارانِ عشق مشغولم
دوباره روی لبم ربنای تشنگی است
بَدَم ولـی نمی شوم ناامید
مغفرتت مرا به این جا کشید
جودُ و کرامتِ تو بی نظیر است
تویی کریم و بنده اَت فقیر است
کارم همیشه جرم و خطا بوده از قدیم
کارت همیشه لطف و عطا بوده از قدیم
مغلوب نفس گشته ام و خورده ام زمین
تنها سلاحم اشک و دعا بوده از قدیم
لذت اشک مناجات ,سحر مشهود است
حال آشفته دل از دیده تر مشهود است
منتی نه زکرم دست زمین خورده بگیر
همه جا سایه لطف تو به سر مشهود است
وقتی هلال ماه خدا آشکار شد
ماه خدا, امام زمان روزه دار شد
طوبای خیر و برکت شعبان به گُل نشست
قرآن شکوفه داد و زمان بهار شد
بریده ام ز همه تا که یار من باشی
قرار این جگر بی قرار من باشی
ز هرچه غیر تو خالی نموده ام دل را
به این امید که یک دَم نگار من باشی
هرکه سوز جگرواشک روانش دادند
برسرکوی مناجات امانش دادند
آنکه گردید نظرکرده صاحب نظران
جلوه حضرت معشوق نشانش دادند
بساط عاشقی ما به پاست این شب ها
زمان آشتی با خداست این شب ها
گناهکار قدیمی دوباره برگشته
صدای زمزمه ها آشناست این شب ها