بریده ام ز همه تا که یار من باشی
قرار این جگر بی قرار من باشی
ز هرچه غیر تو خالی نموده ام دل را
به این امید که یک دَم نگار من باشی
بریده ام ز همه تا که یار من باشی
قرار این جگر بی قرار من باشی
ز هرچه غیر تو خالی نموده ام دل را
به این امید که یک دَم نگار من باشی
هرکه سوز جگرواشک روانش دادند
برسرکوی مناجات امانش دادند
آنکه گردید نظرکرده صاحب نظران
جلوه حضرت معشوق نشانش دادند
بساط عاشقی ما به پاست این شب ها
زمان آشتی با خداست این شب ها
گناهکار قدیمی دوباره برگشته
صدای زمزمه ها آشناست این شب ها
در هوایت تا که باشم, پر به دردم میخورد
زیر پایت تا گذارم, سر به دردم میخورد
این جوانی خودم را خرج روضه میکنم
حتم دارم روضه ها آخر به دردم میخورد
لحظه لحظه عمر من فقط گذشته با حسین
چونکه بر لبم نبوده غیر ذکر یا حسین
دست من به دامن تو بوده هر کجا حسین
چون محل نداده جز تو هیچ کس مرا حسین
وقت بی کسی فقط تو را زدم صدا حسین
یا من اسمه دوا و ذکره شفا حسین
خلوص ابتدا بی ریا بودن است
مقامات بی ادعا بودن است
مناسب ترین فرصت قرب تو
همان لحظه ی در بلا بودن است
او که مثل من هزاران دربه در دارد, رفیق!
این محال است از یکی مان چشم بر دارد,رفیق!
آن زمانی که درون روضه می آئیم ما
شخص او بر تک تک ماها نظر دارد رفیق
دل من لک زده تا کنج حرم گریه کنم
دو قدم روضه بخوانم…دو قدم گریه کنم
بروم سمت ضریحی که بهشتم آنجاست
برسم پیش نگارم…برسم گریه کنم
تو طبیب حاذق و من هم که بیمارم حسین
نسخه ای را مرهمت فرما که تب دارم حسین
الدواء عند الحسین و الشفاء عند الحسین
قاب گشته بین خانه, روی دیوارم حسین
سودش فراوان است و خیرش نیز بسیار است
مهر شما را آنکه با جانش خریدار است
شب تا سحر صدبار خاکستر شدن دارد
یک عمر چون پروانه بودن سخت دشوار است
کریم زاده نگاهی بر این گدا انداز,
نظر به سمت گرفتار بینوا انداز,
میان سیل تباهی اسیر و وا ماندم,
زخادمان سرایت ببین که جا ماندم,
عاشق در ابتدا که سخن ساز می کند
با یاد دوست حرف خود آغاز می کند
دل می برد ز جمع کثیری به آه خود
دردِ دلِ شکسته چو ابراز می کند