کربلا آیینه ی تصویرِ ذاتِ کبریاست
روی عالم روشن از خونِ حسینِ سرجداست
کربلا تصویری از زیبایی و شیدایی است
آنچه بینی در نگاهش جلوه ی روی خداست
کربلا آیینه ی تصویرِ ذاتِ کبریاست
روی عالم روشن از خونِ حسینِ سرجداست
کربلا تصویری از زیبایی و شیدایی است
آنچه بینی در نگاهش جلوه ی روی خداست
بهر جارو زدن صحن تو مژگان داریم
جگر پاره ز داغ تو به دندان داریم
مو پریشان شده ی زلف پریشان توایم
ما در آشفتگی عشق تو سامان داریم
خاک بودیم و زر شدیم همه
بعد از آن معتبر شدیم همه
گریه کردیم و نخلمان بَر داد
خشک بودیم و تر شدیم همه
آمدم باز درِ میکده ات گریه کنان
تشنه ام، تشنه ی دیدار، سبویی برسان
اینطرف آنطرفم جان رقیه نکشان
بنده ات را به سر سفره ی زهرا بنشان
چشم های خشک من تا محنت دل میشود
روضه های تو برایم نصرت دل میشود
معصیت پای مرا بست و ز تو دورم نمود
فاصله ها علتش از غفلت دل می شود
اوصاف آقای کرم جز منقبت نیست
غیر از رضای دوست ، کاری مصلحت نیست
از من گذر کن ، دستگیرت می شود او
آری جدایی علتش جز معصیت نیست
روی بوم عشق نقشی از محبت می کشند
عاشقانی که به پای یار زحمت می کشند
جای درمان،درد بی درمان تقاضا می کنند
غالباً عُشّاق اینگونه ریاضت می کشند
مثل سالِ پیش همین روزا بازم
حرف دوریت و دلم وسط کشید
شبیه زندونی رو دیوار بند
هر روزی که ندیدت یه خط کشید
اگر ستاره و خورشید و ماه تابنده است
تمام علتش این است بر درت بنده است
به دیده ی متکبر که آب رو ندهند
هرآنکه خاک در توست آبرومند است
تا “یا حسین” ذکر شریف شفاعت است
نامی به غیر نام تو بُردن حماقت است
هرگز به سینه ام نزدی دست رد حسین
آخر چه کس شبیهِ تو اهل رفاقت است!؟
من ضرر کردم و تو معتمد بازاری
بار ما را نخریدند…تو برمیداری؟!
مثل طفلی که زمین خورده دویدم سویت
آمدم گریه کنم، حوصله ام را داری؟
برای غربت شاه غریب سینه زدم
برای حضرت شیب الخضیب سینه زدم
گریستم همه ی عمر جای یارانش
میان روضه به جای حبیب سینه زدم