شعر مناجات امام حسين (ع)

یوسف ارض و سمائی

یوسف ارض و سمائی و خریدار منم
در پی ات دست تهی بر سر بازار منم

چارهء خلقی و از طایفه ای نیک سرشت
عبد آلوده به عصیان و گنهکار منم

یا اباعبدالله

نوکرت از هر که دیدم یک سروگردن سر است
نان خور ارباب بودن آبروی نوکر است

گر چه از بوسیدن روی تو محرومم ولی
خاک بوسی تو کارم تا به روز محشر است

درد عشق

همه َش براى خودت، آبرو به ما ندهيد
غذا زيادتر از جنبه یِ گدا ندهيد

به درد عشق رسيدن، دو سوم قرب است
هزار درد که داديد، پس دوا ندهيد

عزیزم حسین

تا مرا در گناه دید حسین
زودتر از همه دَوید حسین

باید از او فقط شنید خدا
باید از ما فقط شنید: حسین

آقای من

باران که می بارد تو را در یاد آورده
در ماتم تو رعد هم فریاد آورده

بی شک برای رقص پرچم بوده که خالق
از عرش ، سوی کربلایت باد آورده

کربلایم دیر دارد میشود

روز را شب می کنم با درد بی بال و پری
هیچ دردی نیست از این درد ، درد بد تری

ماجرای من شده مانند مرد یخ فروش
آب دارد می شود عمر و ندارم مشتری

راه سلوک نوکر

دنبال كبريايى؟! بى كبر و بى ريا باش
وقت اداى دينت فارغ ز هر ادا باش

راه سلوک نوکر از جاده ی سکوت است
وقت نظر گرفتن یک‌ گوشه بیصدا باش

دوستت دارم

نداشت رونقی از صبح ، گر چه بازارم
چه غم که آخر شب میشوی خریدارم

چقدر خرج منِ روسیاه میکنی و . . .
چه سود؟!…بار گناه است کلِّ انبارم

عند الحسین

در طریقت زحمت بسیارها باید کشید

تا تقرب منت جام بلا باید کشید

یار ما بد نیست از ما یک ملاقاتی کند

گه کریمان را به بالین گدا باید کشید

دست ما را بگیر

ما گرفتار روزگار توایم
جمع مستانِ در حصار توایم

بزن آتش، بُکش ، بسوزان که
ما تماماً در اختیار تو ایم

خاک حرمش شفاست

از درک بشر جداست ماشاالله
چون‌ مشتریش خداست ماشاالله

خاک حرم کعبه حرام است به ما
خاک حرمش شفاست ماشاالله

حسین من

سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند
لطف تو هر طِیبی را عاقبت حُر می کند

زمزم و کوثر میان چشم من جوشیده است
پس گلابِ این گُلِ پژمرده را کُر می کند

دکمه بازگشت به بالا