چنان بخشیده حق بر فاطمه نام عزیزش را
که حتی برده بالا عزتش شأن کنیزش را
بساط فیض عالم بر رضای فاطمه بند است
مقرب می کند زهرای اطهر مستفیضش را
چنان بخشیده حق بر فاطمه نام عزیزش را
که حتی برده بالا عزتش شأن کنیزش را
بساط فیض عالم بر رضای فاطمه بند است
مقرب می کند زهرای اطهر مستفیضش را
به آیه هایِ کتابِ خدا قَسم مادر
بَنا شده حرمت کُنجِ سینه ام مادر
تو آسمانی وُ من گرد وُ خاکِ راهِ تو
تویی مُـسَّببِ هستی وُ من عدم مادر
ای تکلم کرده با روحالامین
دختر تجریدی زیتون و تین
ای شبستان حرا آینهات
شیر سرخ کربلا از سینهات
پر بیارید وقت پرواز است
در جنّت برای ما باز است
به گمانم زمان اعجاز است
عاشقان وقت مستی و ساز است
طبیب جان پیغمبر که بود ام ابیهایش
هنوز عقل بشر مات است در حل معمایش
خدا را خواستیم اول به حق فاطمه یعنی
حدیث قدسی لولاک اینجا خورده معنایش
نورِ مصباحِ انوری چون تو
در بیان بشر نمی آید
آن زمان که سخن ز مدح تو هست
کاری از شعر بر نمی آید
ما را مسلمان کرده زهرا با دعایش
پس تا ابد هستیم مدیون عطایش
تا لحظه ای پایش زمین حتی نیاید
بال فرشته فرش گشته زیر پایش
هرکس که بر سرش زده با عشق سر کند
باید هوای داشتن درد سر کند
باید هر آنکسی که پی وصل میرود
تا مرز سوختن بتواند خطر کند
اُمّ الْحَسَنِیْنی و گدای حَسَنِیْن ایم
از لطف تو دائم به هوای حَسَنِیْن ایم
شد چادر تو سایه ی امن حسنین و …
ما معتکفِ زیر عبای حَسَنِیْن ایم
درس کرامت پیش او حاتم ببیند
درس حیا و مادری مریم ببیند
إنسیه الحوراست و قطعا محال است
کُنه کمالش را بنی آدم ببیند
فیض روح القدس عالم معنا زهرا
تا به معراج کشانده ست نبى را زهرا
مصطفى خواسته اش خواستن فاطمه بود
رفت معراج که آخر برسد تا زهرا
ای جمع خوبیها و مصداق رشادتها
پیداست در آیینهی چشمت نجابتها
با هر قیام تو شکوهی تازه برخیزد
پایت ورم کردهست از فرط عبادتها