اومدی پاییزمون بهار بشه
دلای ما همه نو نوار بشه
اومدی تا با تو و برادرت
سفره ی موسوی برقرار بشه
اومدی پاییزمون بهار بشه
دلای ما همه نو نوار بشه
اومدی تا با تو و برادرت
سفره ی موسوی برقرار بشه
خورشید ولایت ز تو تابان شده باشد
از نور جلال تو درخشان شده باشد
آبادی ما رو به فنا بود, که دیدیم
از یمن قدم هات, گلستان شده باشد
شده دل باز گیج و سر در گُم
چه بگویم به وصفت ای خانُم
وسعت فضل و جود تو دریا
در مَثَل یک زمین پر گندُم
آیینه ی حجب و عفتی معصومه
مستوره ی نور عصمتی معصومه
یا فاطمه اشفعی لنا فی الجنه
دست کرم شفاعتی معصومه
محمدحسن بیات لو
آمدن این راه و مولا را ندیدن مشکل است
از گل روی برادر گل نچیدن مشکل است
ای رضا جان آمدم اما رمق تا طوس نیست
وقت رفتن آمده, این دل بریدن مشکل است
خواهری خوب و با صفاست معصومه
بر برادر چه با وفاست معصومه
من چه گویم به مدحت و وصفش
فاطمی خلق و پر عطاست معصومه
تب باران گرفته چشمانم
مست باران ترانه می خوانم
بنویسید عبد معصومه
بنویسید غرق بارانم
در آستان تو حس کرده ام محبّـت را
و لمس کرده ام اینجا نسیم رحمـت را
خداست شاهد عرضم که در حرم چه قَدَر
دعای نوکرتان دیده استجابت را
قبله ی هفتم ما قبله ی هشتم دارد
تا خراسان رضا آینه در قم دارد
توبه شد عاقبت گریه ی هر زائر مست
برزمین ریخت هرآن باده که در خم دارد
شکر بر منّت خدا داریم
باز هم شوق ربّنا داریم
ما ز یمن حضور سبز شما
دلی از عشق با صفا داریم