نشسته ام بنویسم حرم, حرم… بانو
چه خوب شد که دوباره کبوترم بانو
نشسته ام بنویسم مرا به قم ببری
دو هفته ای شده اصلاً نمی پرم, بانو
نشسته ام بنویسم حرم, حرم… بانو
چه خوب شد که دوباره کبوترم بانو
نشسته ام بنویسم مرا به قم ببری
دو هفته ای شده اصلاً نمی پرم, بانو
حرم امن تو کافی ست هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوی گریان شده را
دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت
تا که آباد کنی خانه ی ویران شده را
روزگار نیک و تقدیری نکوتر داشته
هر کسی که در ره عشقت قدم برداشته
تازه در فردای محشر زائرت پی می برد
آب سقاخانه ی تو طعم کوثر داشته
وقتی دلم کنار ضریح تو جا گرفت
نوری ز فیض کوثر بی انتها گرفت
یادم نمی رود که ز الطاف مرقدت
هر بار قلب مرده من هم شفا گرفت
در قم که آمدم دل سنگم جلا گرفت
مثل کبوتری به حریم تو جا گرفت
گرد و غبار دور و بر صحن این حرم
گرد و غباری از دل آیینه ها گرفت
دست مرا گرفت و به دستم قلم گذاشت
حسی که باز پای مرا در حرم گذاشت
حسی که اشک وار به چشمم قدم گذاشت
تا اشفعی لنا به لبم دم به دم گذشت
خاتون شهر آینه هایی بزرگوار
زهرای شهر یثرب مایی بزرگوار
چشمم لک ندیده دمی سایه ی تو را
ناموس بارگاه خدایی بزرگوار
به دل حک شد به خط آشنایی
شب میلاد و آغازِ گدایی
گدای بارگاهِ سبزِ عشقم
ببین امشب دلم گشته هوایی
اى دختر عقل و خواهر دین
وى گوهر دُرج عزّ و تمکین
عصمت شده پاى بند مویت
اى علم وعمل مقیم کویت