شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

عزیزِ وطن بیا

کارم شده زِ دوری تو سوختن، بیا
بَر خَرمنِ شکسته دل آتش مَزن، بیا

یعقوب هم به گریه ی من گریه اش گرفت
کنعان به گِل نشست، عزیزِ وطن بیا

ندبه های جمعه

خواستم نزدیک تر باشم به آقایم نشد
تا بگیرم دامن لطف تو مولایم نشد

خواستم از معصیت دوری کنم، آدم شوم
بند ها را وا کنم از دست و پاهایم نشد

ردم نکن

در بند معصیت باز ,آقا ببین اسیرم
فکری به حال من کن, حالا که سر به زیرم

آقا قبول دارم , دردسرم برایت
اما ردم نکن که , بیچاره وفقیرم

جمال یار

بازهم تنها شدم خیلی دلم را غم گرفت
بازهم معصیتم من را ز آقایم گرفت

هر زمانی دور ماندم از هوای روضه ها
زندگی ام را سراسر غصه و ماتم گرفت

یا ابن فاطمه

حالا که بی پناه شدم یا ابن فاطمه

محتاج یک نگاه شدم یا ابن فاطمه

با دست خویش آبروی خویش برده ام

بیچاره ی گناه شدم یا ابن فاطمه

روضه زهرا

گر چه بی منت همیشه نان رسانی می کنی
جور دیگر فاطمیه مهربانی می کنی
نیستی در ظاهر اما باطنا لطف تو هست
ظاهری و باطنی صاحب زمانی می کنی

نیامدی

تو صاحبش شدی و هی زمان ادامه دار شد
نیامدی و روز و شب جهان ادامه دار شد

نشست تیر پشت تیر روی پلکهایت و
درابروان نافذت کمان ادامه دار شد

آنقدرآلوده ام

آنقدرآلوده ام که بار خفت می کشم
باخودم این درد را تا بی نهایت میکشم
یابن زهرا من برای اینکه راضی ات کنم
از نماز صبح تا هیئت ریاضت می کشم

تو نيستي كنارم

شب و روز غُصّه دارم كه تو نيستي كنارم
تو كه نيستي كنارم شب و روز غُصّه دارم

ز شـب بلند هجـران ، گِـله اي ندارم اي جان
كه به عشقِ روزِ وَصلَت شب و روز مي شُمارم

آقای من

گر چه بی منت همیشه نان رسانی می کنی
جور دیگر فاطمیه مهربانی می کنی
نیستی در ظاهر اما باطنا لطف تو هست
ظاهری و باطنی صاحب زمانی می کنی

گریه

برپا شده بساط عزای طهور تو
باران نشسته کنج نگاه نمور تو

ای شاخه ی شکسته و طوبای سوخته
موسی نشسته فیض بگیرد زطور تو

فاطمیه

مبین ز فاطمیه شورشی در عالم نیست
به روضه راه ندارد دلی که محرم نیست

اگر مصائب زهرا نبود می گفتم
غمی عظیم تر از ماتم محرّم نیست

دکمه بازگشت به بالا