شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

بخوان ز چهره ام آه دل غمین مرا
به دیده بوسی پایت ببین جبین مرا

دوباره گریه ی دوری دوباره گریه ی شرم
کشیده است روی دیده آستین مرا

یا ولی الله

از دردهاى قلب من آقا خبر دارى
من خوب میدانم مرا تحت نظر دارى

من بد!من اصلاً رو سیاهِ روسیاه اما
وقتى سر سجاده اى و چشم تر دارى

قصه‌ی هجر تو

دوری تو سخت گریان کرده سنگ و چوب را
مثل من دارند هر دم حس دل‌آشوب را

قصه‌ی هجر تو را با صبر گفتم, غصه خورد!
درد دوری تو آخر می‌کشد ایوب را

یا ولی الله

ابتدا خواستم ز هجرانت
غزلی عاشقانه بنویسم
گفت امّا دلم, برای شما
نامه ای محرمانه بنویسم

زودتر آمده‎ام

زودتر آمده‎ام زودتر احسان بکنی

اول صبح نگاهی به گدایان بکنی

باز هم روز سه‎ شنبه شده‎ام مهمانت

رسم این است پذیرایی مهمان بکنی

گفتم که توبه میکنم

 

تا آمدم کاری کنم عمرگران رفت

عمر گرانم پای این و پای آن رفت

گفتم که توبه میکنم این ماه اما


توبه نکردم آخر از دستم زمان رفت

روزشمار من

 

ثانیه های عمر من تباه شد نیامدی

روزشمار من پر از گناه شد نیامدی

سال نمای هجر را صفحه به صفحه خوانده ام

هجر تو بیشتر زسال و ماه شد نیامدی

یابن الحسن

هر کس که در این میکده زحمت نکشیده
راه کجِ سِیرش به سعادت نکشیده

مردم به تملق به بزرگی نرسیدند
شاهیم به احسان تو, منت نکشیده

دل شکسته

به سوی یار از ندارها سلام می رسد
خوشیم این سلام ها به آن امام می رسد

شدیم بی نصیب از نظاره ی رخش ولی
نگاه لطف او به ما علی الدوام می رسد

بسته شد پنجره ها

برگرد که حالمان شده نامطلوب
از دست٬ زمان رفت و زمین شد آشوب

با دستِ سکوت٬ بسته شد پنجره ها
در حسرت دیدار تو هر جمعه غروب!

مرضیه عاطفی سمنان

اَناالغَریب

در جمع سپاهت آمدیم و رفتیم
گفتیم , که یاری بلدیم و رفتیم

گفتی که “اَناالغَریب,هَل مِن ناصِر ؟!”
ما نیز , فقط سینه زدیم و رفتیم

 رضا قاسمی

عالمی گریان

عالمی گریان صبح و شام تو
جان من قربان صبح و شام تو

من کویرم تشنه ی یک قطره از
بارش باران صبح و شام تو

دکمه بازگشت به بالا