شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

شبیه شمع

بهار آمده و زرد مانده حاصل ما
هنوز قحطی لبخند توست مشکل ما

اگرچه کوچه ی ما رخت سبز پوشیده
هنوز رنگ عزاخانه هاست منزل ما

نگاه تو

 

رفیق گمشده ات را بخواه برگردد
امید دارد از این کوره راه برگردد

نگاه توست که من را به راه آوردست
خدا نکرده اگر آن نگاه برگردد….

آقا نگاهی

این آخرین روز است از سالی که دارم
شرمندگی مانده‌ از احوالی که دارم

حال مرا تغییر ده یا احسن‌الحال
آشفته هستم با همین حالی که دارم

عصر جمعه

 

از سوز عشق دیده ی گریان گرفته ایم
مثل هوای سرد زمستان,گرفته ایم

آتش دوای درد دل داغدار ماست
از دست شعله نُسخه ی درمان گرفته ایم

قلب زار

 

دیدگانم لایق دیدار دلدارم نشد
عمر من طی شد ولی آقا خریدارم نشد

نیستم آن بنده ی خوب و به دور از معصیت
وای بر من صاحبم راضی ز کردارم نشد

نمیخوای بیای آقا؟

وقتی که ندارمت رو پای کی سر بذارم
تو کدوم جاده باید گلای نرگس بیارم

همش از وعده ی اومدن شنیدن سخته
همه رو دیدن و روی تو ندیدن سخته

دردِ فراق

دردهایم شده تکرار, بهم ریخته ام
غم شده بر سرم آوار, بهم ریخته ام

بعد از عمری, سر پیری به خودم می نگرم
من کی ام؟ عبد گنهکار, بهم ریخته ام

داغ هجران

افزوده شد بر غیبتت یک سال دیگر هم
بد می‌شود هر سالِ بی تو ؛ بلکه بدتر هم

شد کاسه‌های صبرمان لبریز از غصه
از شعرهای گریه‌دار هجر , دفتر هم

جمعه های پر غم

من گریه می کنم سحر انتظار را
تا که به سینه ام برسانی قرار را

دارد بدون تو سپری میکند دلم
این جمعه های پر غم و ناسازگار را

جگرم سوخته

من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد
دل سپردم که مرا تا دل صحرا بکشد

روزها دربدر و منتظر دیدن او
وای اگر شب همه را یار به حاشا بکشد

یوسف فاطمه

هر که آواره شده خانه خراب افتاده
هر کسی دور شد از تو به سراب افتاده

غافلیم از تو و بر بار گناه افزودیم
در هوا و هوس نفس شتاب افتاده

حرفِ عشق

هرجا مسیر ما به شما ختم می‌شود
جایِ قـدومِ پاکِ شما چـَشم می شود

آنجا که حرفِ عشق تو باشد تو حاضری
بی تو چگونه مجلسِ ما بَزم می شود

دکمه بازگشت به بالا