از خوب و بد هر عملت با خبرم من
چون از رگ گردن به تو نزدیک ترم من
صد بار اگر توبه شکستی و گذشتم
صدبار دگر توبه کنی می گذرم من
از خوب و بد هر عملت با خبرم من
چون از رگ گردن به تو نزدیک ترم من
صد بار اگر توبه شکستی و گذشتم
صدبار دگر توبه کنی می گذرم من
سائلی بیچاره ام در بین راه افتاده ام
بی کس و تنها شدم بی سرپناه افتاده ام
باید امشب گریه ی سیری کنم بر حال خود
بی حیایی کرده ام در قعر چاه افتاده ام
بهار آمده و زرد مانده حاصل ما
هنوز قحطی لبخند توست مشکل ما
اگرچه کوچه ی ما رخت سبز پوشیده
هنوز رنگ عزاخانه هاست منزل ما
رفیق گمشده ات را بخواه برگردد
امید دارد از این کوره راه برگردد
نگاه توست که من را به راه آوردست
خدا نکرده اگر آن نگاه برگردد….
این آخرین روز است از سالی که دارم
شرمندگی مانده از احوالی که دارم
حال مرا تغییر ده یا احسنالحال
آشفته هستم با همین حالی که دارم
از سوز عشق دیده ی گریان گرفته ایم
مثل هوای سرد زمستان,گرفته ایم
آتش دوای درد دل داغدار ماست
از دست شعله نُسخه ی درمان گرفته ایم
دیدگانم لایق دیدار دلدارم نشد
عمر من طی شد ولی آقا خریدارم نشد
نیستم آن بنده ی خوب و به دور از معصیت
وای بر من صاحبم راضی ز کردارم نشد
وقتی که ندارمت رو پای کی سر بذارم
تو کدوم جاده باید گلای نرگس بیارم
همش از وعده ی اومدن شنیدن سخته
همه رو دیدن و روی تو ندیدن سخته
دردهایم شده تکرار, بهم ریخته ام
غم شده بر سرم آوار, بهم ریخته ام
بعد از عمری, سر پیری به خودم می نگرم
من کی ام؟ عبد گنهکار, بهم ریخته ام
افزوده شد بر غیبتت یک سال دیگر هم
بد میشود هر سالِ بی تو ؛ بلکه بدتر هم
شد کاسههای صبرمان لبریز از غصه
از شعرهای گریهدار هجر , دفتر هم
من گریه می کنم سحر انتظار را
تا که به سینه ام برسانی قرار را
دارد بدون تو سپری میکند دلم
این جمعه های پر غم و ناسازگار را
من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد
دل سپردم که مرا تا دل صحرا بکشد
روزها دربدر و منتظر دیدن او
وای اگر شب همه را یار به حاشا بکشد