شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

حرم قرب تو

تا دلم در حرم قرب تو یابد راهی
آتشی زن که برآید زوجودم آهی
سفر از خویش نکردم که رهم دور افتاد
ورنه تا کعبه وصل تو نباشد راهی

گرد یتیمی

دوباره گرد یتیمی نشسته بر مویت
و رود رود عزا جاری است از رویت

به یاد مادرت امشب نشسته میخوانم
نماز صبر به محراب طاق ابرویت

مناجاتِ سحر

مانده ام بی کس و از عشق شما دور شدم
خوب داری خبر از من که چرا دور شدم

رفتم آنقدر به دنبال گناهانْ که دگر
در ته چاهم و از شرم و حیا دور شدم

بهار بندگی ام

بهار بندگی ام را خودم خزان کردم
گناه کردم و از کرده ام زیان کردم

چقدر دل, سرِ آمال خویش آزردم
چه کارها که برای دو لقمه نان کردم

ناله های بین روضه

سائلی بیچاره ام در بین راه افتاده ام
بی کس و تنها شدم بی سرپناه افتاده ام

باید امشب گریه ی سیری کنم بر حال خود
بی حیایی کرده ام در قعر چاه افتاده ام

قنوتِ نیمه شب

چشمت رقم زد در ازل تقدیر من را
رویای من , تفهیم کن تعبیر من را

از جانبِ من بوده بدعهدی همیشه…
تو چشم پوشی می کنی تاخیر من را

خسته ام

خسته ام از مکر دنیا, چاره چیست؟
مانده ام تنهای تنها, چاره چیست؟

نفس بد, انداخت از چشمت مرا
حبس گشتم در خود آقا چاره چیست؟

کجایی آقا؟

چه قدر اشک بریزم به جدایی آقا؟
من دلم تنگ شده, تنگ, کجایی آقا؟

همه دارند به تنهایی من می‎خندند
به همه گفته‏‎ام این جمعه می‎آیی آقا

احساس غربت

وقتی میان روضه ها باگریه خلوت میکنم
آقا شبیهِ تو کمی , احساس غربت میکنم!

وقتِ خطا , الاّ شما , بوده حواسم بر همه
از اینکه هستی شاهدم . همواره غفلت میکنم

من سرم خورده به سنگ

راندن درماندگان اصلا نمی آید به تو
جز عطا, ای آسمان اصلا نمی آید به تو

دلشکسته آمدم سویت, پناه آورده ام
دل شکستن بی گمان اصلا نمی آید به تو

معصیت عادت شد و

حال و روزم را بیا آقا ببین بهتر نشد
این گدای بی وفا هم واقعا نوکر نشد

درد و غم هایم زیاد و این دلم آلوده است
معصیت عادت شد و از من جدا آخر نشد

آه از فردا

 

امان ز گریه ی امروز و آه از فردا
بگو نتابد خورشید و ماه از فردا

دوباره چاله ی هجر تو پر نشد امروز
تو چاره کن که نیفتم به چاه از فردا

دکمه بازگشت به بالا