چون جلوه کنی شمس وقمر را اثری نیست
سر تر ز شما تا ابدالدهر سری نیست
ما گله بی صاحب و گرگان به کمینند
غیر از تو در این بیشه دگر شیر نری نیست
چون جلوه کنی شمس وقمر را اثری نیست
سر تر ز شما تا ابدالدهر سری نیست
ما گله بی صاحب و گرگان به کمینند
غیر از تو در این بیشه دگر شیر نری نیست
دستی بکش به روی سرم دل پرم ببین
از این زمانه از همه دل می برم ببین
حتی من از خودم چقدر دلخورم ببین
آقا منی که نان تو را میخورم ببین
روی تو را دوباره ندیدم , غروب شد
بغضم گرفت , تا که شنیدم , غروب شد
تا یادم آمد این همه سال است رفته ای
آهی ز عمق سینه کشیدم , غروب شد
یک روز پی کسبی و در فکر معاشی
یک روز شدی غرق تماشای حواشی
ای طالب طوف نوه ی زاده ی کعبه
وقتش نشده تا که سرت را بتراشی
از دردهاى قلب من آقا خبر دارى
من خوب میدانم مرا تحت نظر دارى
من بد!من اصلاً رو سیاهِ روسیاه اما
وقتى سر سجاده اى و چشم تر دارى
تو عاشقانه ترین شعرِ انتظارِ منى
تویى که باعث آرامش و قرار منى
کسى به غیر تو حال مرا نمیفهمد
عجب خیالِ قشنگى که تو کنارِ منى
چنانکه درد ز مرهم جدا نخواهد شد
غم از نگاه تو یکدم جدا نخواهد شد
محرم و صفر و فاطمیه, نه هر روز
دل تو لحظه ای از غم جدا نخواهد شد
ما بین بچههای علی فرق نیست که
ترس یزیدیان همه “اصل ولایت” است
بر خاک میکشند تو را این حرامیان
این بیحیا شدن همهاش از لجاجت است
به هر در کوفتم, انگار راهی نیست
به غیر از بی پناهی که پناهی نیست
سکونت در جهنم کرده هر کس که
به سمت آتش عشق تو راهی نیست
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا, کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
سلام صاحب الزمان, سلام بر حریم تان
به صد امید هر سحر سلام می دهیم تان
بهار می شود دل خزان برگ ریزمان
صبا اگر بیاورد به شهر مان شمیم تان
آقام لب تر کنه تا سر بیارم
به پای روضه چشم تر بیارم
نمیدونم چرا دستم نمیره
لباس مشکی ام رو در بیارم