شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

یابن الحسن

ای یوسف گمگشته کجای عرفاتی
در خیمه خود گرم دعای عرفاتی
توقبله دلها توصفای عرفاتی
تومرکز احسان خدای عرفاتی

یا ولی الله

شبی میان همین روضه ها قبولم کن
به حرمت غم آل عبا قبولم کن

درون سینه ی من حبّ مرتضی جاریست
به حق فاطمه و مرتضی قبولم کن

عدۀ دیدار کجاست

گل, فزون است, ولی آن گل, بی‌خار کجاست؟
خیمه بسیار بوَد, خیمۀ دلدار کجاست؟

دل آوارۀ من, خانه به دوشِ یار است
ای حرم با من دلخسته بگو, یار کجاست؟

خیلی بدهکارتم

دلواپسِ منی و حواس من به تو نیست
فریاد رس منی و حواس من به تو نیست

دست منو فشردی سنگ جفام و خوردی
نذاشتی ول بگردم منو توو راه اوردی

روضه خوانِ غروب منا

 

 

من گریه میکنم که تماشا کنی مرا
مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا

حجت قبول دلبر احرام بسته ام
ای کاش در دعای خودت جا کنی مرا

تو را طلبیدم

وقتی در این طریق دویدن به من رسید
بینِ همه تو را طلبیدن به من رسید

از راه هر زمان که رسیدی به من برس
حالا که قرعه ی نرسیدن به من رسید

شعر مناجات امام زمان (عج)

شکوه دارم از خودم بر بخت خود پا می‎زنم
سال‎ها روضه می‎آیم و باز درجا می‎زنم
گریه‎ات را با گناهانم درآوردم, ولی
می‎نشینم ناله‎ی الغوث آقا می‎زنم

یا ولی الله

آنکه از هجر صحبتش کم شد
خواه و ناخواه عزتش کم شد

میخورد برزمین هرآنکس که
با کریمان رفاقتش کم شد

اشک غریب

اشک غریب عاقبتش شرم آشناست
بدبخت آن کسی ست که از صاحبش جداست

یک عمر از دعای فرج رزق خورده ایم
باید وبال گفت به دستی که بی دعاست

می رسد بوی محرّم

من نمی دانم به تو نزدیکم آقا یا که دورم
چشم بر راهم به ظاهر درعمل سدِّ ظهورم

روز خود را می کنم آغاز با یاد تو امّـا….
در تمام روز اهل جرم و عصیانم …شَرورم

یا ضامن آهو

آرام نمودی تب و تاب هیجان را
جوشانده ای از شوق خودت هر غلیان را
ازپای نشاندی ز تعجب جریان را
از دشمن و از دوست ربودی دلشان را

یا صاحب العصر و الزمان

درمانده ام…چیزی ندارم غیر آهم
این قحطی اشک دو چشمانم گواهم

اصلا حواسم به تو و تنهایی ات نیست
شرمنده آقای غریبم…رو سیاهم

دکمه بازگشت به بالا