ای یوسف گمگشته کجای عرفاتی
در خیمه خود گرم دعای عرفاتی
توقبله دلها توصفای عرفاتی
تومرکز احسان خدای عرفاتی
شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)
شبی میان همین روضه ها قبولم کن
به حرمت غم آل عبا قبولم کن
درون سینه ی من حبّ مرتضی جاریست
به حق فاطمه و مرتضی قبولم کن
گل, فزون است, ولی آن گل, بیخار کجاست؟
خیمه بسیار بوَد, خیمۀ دلدار کجاست؟
دل آوارۀ من, خانه به دوشِ یار است
ای حرم با من دلخسته بگو, یار کجاست؟
دلواپسِ منی و حواس من به تو نیست
فریاد رس منی و حواس من به تو نیست
دست منو فشردی سنگ جفام و خوردی
نذاشتی ول بگردم منو توو راه اوردی
من گریه میکنم که تماشا کنی مرا
مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا
حجت قبول دلبر احرام بسته ام
ای کاش در دعای خودت جا کنی مرا
وقتی در این طریق دویدن به من رسید
بینِ همه تو را طلبیدن به من رسید
از راه هر زمان که رسیدی به من برس
حالا که قرعه ی نرسیدن به من رسید
شکوه دارم از خودم بر بخت خود پا میزنم
سالها روضه میآیم و باز درجا میزنم
گریهات را با گناهانم درآوردم, ولی
مینشینم نالهی الغوث آقا میزنم
آنکه از هجر صحبتش کم شد
خواه و ناخواه عزتش کم شد
میخورد برزمین هرآنکس که
با کریمان رفاقتش کم شد
اشک غریب عاقبتش شرم آشناست
بدبخت آن کسی ست که از صاحبش جداست
یک عمر از دعای فرج رزق خورده ایم
باید وبال گفت به دستی که بی دعاست
من نمی دانم به تو نزدیکم آقا یا که دورم
چشم بر راهم به ظاهر درعمل سدِّ ظهورم
روز خود را می کنم آغاز با یاد تو امّـا….
در تمام روز اهل جرم و عصیانم …شَرورم
آرام نمودی تب و تاب هیجان را
جوشانده ای از شوق خودت هر غلیان را
ازپای نشاندی ز تعجب جریان را
از دشمن و از دوست ربودی دلشان را
درمانده ام…چیزی ندارم غیر آهم
این قحطی اشک دو چشمانم گواهم
اصلا حواسم به تو و تنهایی ات نیست
شرمنده آقای غریبم…رو سیاهم