شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

با عشق , تـقـدیم شما این "دلنوشته"

با عشق , تـقـدیم شما این “دلنوشته”
این چند بیتی را که این بیدل نوشته

این خاک حاصل خیز را یعنی دلم را
پروردگارم بی تو , بی حاصل نوشته

انگار انتظار به پایان نمی رسد

انگار انتظار به پایان نمی رسد
داغ فراق یار به پایان نمی رسد

پاییزها دومرتبه تکرار می شوند
این سال بی بهاربه پایان نمی رسد

شکسته شد دلم ازدست این و آن بی تو

شکسته شد دلم ازدست این و آن بی تو

چگونه پر بکشم تا به آسمان بی تو

چقدر وعده ی فردا چقدر جمعه ی بعد

ببین که بر لبم آقا رسیده جان بی تو

ببخش , من به تو یک عمر را بدهکارم

ببخش , من به تو یک عمر را بدهکارم
هر آنچه حکم دهی من به آن سزاوارم

به چشم پوشی و آقایی تو مدیونم
همینکه در نظر خلق آبرو دارم

سائل هر شبت آمد به درت کوه کرم

سائل هر شبت آمد به درت کوه کرم

شب جمعه به عنایات تو محتاج ترم

شب جمعه حرم جدّ غریبت هستی

مادرت آمده و غرق عزا گشته حرم

بار ما را هیچکس غیر از تو بر گردن نداشت

بار ما را هیچکس غیر از تو بر گردن نداشت
یا کسی مثل تو بین دوستان دشمن نداشت

میشود هر روز دستش پیش نامردان دراز
سائلی که دستهایش را بر این دامن نداشت

باید از بندگی تو به خدایی برسیم

باید از بندگی تو به خدایی برسیم
بعد ازاین حبس کشیدن به رهایی برسیم

بی طبیبانگی تو به خدا ممکن نیست
بعد یک عمر دویدن به دوایی برسیم

جمعه ها دل به حریمت سر و سامان گیرد

جمعه ها دل به حریمت سر و سامان گیرد

دردها با خم گیسوی تو درمان گیرد

عطر گلزار جمالت به فضا می پیچد

غصّه از جان بستاند,نفسم جان گیرد

از طلا کن با قدم هایت زمین شهر را

از طلا کن با قدم هایت زمین شهر را
نور مطلق! پس بکن روشن جبین شهر را

تو همان ختم امامانی که در فصل ظهور
می رسی کامل کنی یکباره دین شهر را

جای اندیشه های آل الله

جای اندیشه های آل الله
آه, در وصف خال و لب ماندیم
آب در کوزه بود و ما غافل…
از معارف کمی عقب ماندیم

برگرد ای مسافر تنهای جاده ها

برگرد ای مسافر تنهای جاده ها
زیرا به دست توست تمام اراده ها

برگرد ازسفرکه ببینی به چشم خویش
تلخی روزگار همه خانواده ها

ای کاش که آه دلم این بار بگیرد

ای کاش که آه دلم این بار بگیرد
من منتظرم دست مرا یار بگیرد
تا قلب مرا از همه اغیار بگیرد
درد از تن این خسته ی بیمار بگیرد

دکمه بازگشت به بالا