شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

این زخم قدیمی زتو پنهان شدنی نیست

این زخم قدیمی زتو پنهان شدنی نیست

این زلف گره خورده پریشان شدنی نیست

از بعد تو برکت ز مزارع همه رفته ست

چون گندم ری,گندم ما نان شدنی نیست

سفره ها جمع شد و چیزی به ما ها نرسید

سفره ها جمع شد و چیزی به ما ها نرسید

چقدر سخت مناجات کنم با “نرسید”

جمعه ها از پس هم در گذرند “آقاجان”

شاید این نوکرتو مرد و به فردا نرسید

از مالک وجودم کی می توان بریدن

از مالک وجودم کی می توان بریدن
چندی به غم سرودن تا کی تو را ندیدن

تقویم لحظه ها را با هر نفس شمردم
در آرزوی آنکه آنی به تو رسیدن

شب جمعه است , بیا حال مرا بهتر کن

شب جمعه است , بیا حال مرا بهتر کن

فکر دلواپسیِ قلب منه مضطر کن

این شب جمعه اگر مقصد تو کرببلاست

نزد ارباب دعایی به منه نوکر کن

شعر فراق امام زمان عج

از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما

یوم العزا شده همه ایام سال ما

عاشق نگشته ای که ببینی چه می کشیم

پروانه شو , بسوز , رسی تا به حال ما

شعر فراق امام زمان عج

براى آنکه بیایى به جاده مى نگرم

براى تو چقدر حرف دارد این جگرم

هنوز هفته به هفته پَرَم زمین گیر است

هنوز بال ندارم به آسمان بپرم

شعر مناجات امام زمان عج

از روز اول دل به عشق تو سپردم

جمعه به جمعه بین ندبه غصه خوردم

حرف تو که آمد وسط … مثل همیشه

دندان حسرت را به روی هم فشردم

اشعار فراق امام زمان عج

سوز اشک و ناله ام چاره درد و غم نشد

یک نفس از سوز من بین خیالت کم نشد

چاره ای بر زخم دل میکردم اما هیچکس

همچو یاد دلبرم بر زخم من مرهم نشد

منتظرروی تو….

سخن ما همه از طره گیسوی تو بود

از لب لعل تو واز خم ابروی تو بود

هر کجا پا که نهادند همه خوبان جهان

صحبت از روی تو و موی تو و خوی تو بود

جمعه …

تقویم هم دیگر تماشایی ندارد

وقتیکه جمعه , صبح زیبایی ندارد

حبس دعای من مرا درگیر من کرد

در این منیت ها خدا جایی ندارد

تمنای وصال

تاکی به تمنای وصال تو یگانه

اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

خواهد به سر آید, شب هجران تو یانه؟

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه

فقط نه صبحِ من

فقط نه صبحِ من از ابرهای تار پُر است

گلویِ جاده هم از بُغضِ انتظار پُر است

بیا که زردی پائیز با تو بی معناست

چرا که عهدِ تو از سبزیِ بـهار پُر است

دکمه بازگشت به بالا