شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

باید بپذیریم

 باید بپذیریم  که معضل بودم

 یک معضل غیر قابل حل بودم

  عاداتبدم حکایتش طولانی ست

 ازآخر صف همیشه اول بودم!

 

چقدر حرف دلم را

چقدر حرف دلم را به جاده ها بزنم

اجازه هست کمی حرف با شما بزنم؟

اجازه هست کمی درد دل کنم یا نه؟

اجازه هست که قید من و تو را بزنم؟

رؤیا به سر رسید

رؤیا به سر رسید حقیقت به بار شد

دوران وصل و خاتمه انتظار شد

دنیای منجمد شده از سردی گناه

ز کاروان سفر کرده ام

ز کاروان سفر کرده ام نشانی نیست

برای گفتن درد دلم زبانی نیست

برای این که به کوی حبیب خود برسم

من غریب چه سازم که کاروانی نیست

من از نوادگان اویسم

من از نوادگان اویسم که سال ها

پا می کشند از جریانم وصال ها

بال و پرم به درد پریدن نمی خورد

بالا نمی برند مرا این وبال ها

بال مارا به آسمان ببرید

بال مارا به آسمان ببرید

تا افقهای بیکران ببرید

از همین فاصله دخیل مرا

به حرمهای مهربان ببرید

بال جبریل غزل های مرا آوردند

بال جبریل غزل های مرا آوردند

بشکن ای نیل که موسای مرا آوردند

و شکوه دم عیسای مرا آوردند

دست بر سینه که آقای مرا آوردند

گفتم بشوم خاک رهت

گفتم بشوم خاک رهت آقا…حیف

گفتم بشوم نوکرتان مولا…حیف

گفتم بشوم آنچه شما میخواهید

گفتم بشوم یاورتان اما…حیف

آقــــا چـرا

آقــــا چـراسهـم دلـم شد بیــقـــــراری

آخــر بگو تاکـی بود چــشم انتظاری

قـلــبخـــزانی مـانـده از دنیــا برایــم

از بـس کـریمیمی کنی مـا را بهـاری

این گریه ها

این گریه ها برای تو دریا نمیشود

چشمی برای دیدنتان وا نمیشود

حالا میان این همه و آشوب و واهمه

قلبی برای عشق تو پیدا نمیشود

قافله سالار

صبح وشب راهی بازارشدن می ارزد

یوسف فاطمه را یارشدن, می ارزد

باکلافی که شده بافته ازخون جگر

پیش تجارخریدارشدن, می ارزد

این جمعه هم نشد

این جمعه هم نشد که قیامت به پا کنی..

از دل دوباره نعره ای از مرتضی کنی..

از نبش قبر آن سه حرامی برایمان

اینجا زمین معرکه ی کربلا کنی..

دکمه بازگشت به بالا