این جمعه دوباره صحبت از تکرار است
درد همگان,دوریشان از یار است
تا جمعه هم عهدیتان ,مولا جان
شیعه به خدا ز هجرتان بیمار است
این جمعه دوباره صحبت از تکرار است
درد همگان,دوریشان از یار است
تا جمعه هم عهدیتان ,مولا جان
شیعه به خدا ز هجرتان بیمار است
صبح جمعه که می رسد از راه
در فراق تو بر لبم آه است
ندبه ی چشمهای بارانی
ذکر «أین بقیه الله» است
افسرده و بی حال و خرابیم همه
مجهول و سوال بی جوابیم همه
مولا به امید ما مبادا باشی
آرام بیا چرا که خوابیم همه
این غربت سخت باورت می آید؟
هنگام ظهور, یاورت می آید؟
مولا تو بیا اگر نباشد مردی
ششماهه علی اصغرت می آید
سعید محمدی
وقتی که نیستی تو بهارم بهار نیست
وقتی که نیستی تو به دلها قرار نیست
این روزهای تلخ که بی تو به شب رسند
آهسته مردن است دگر انتظار نیست
از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما
یوم العزا شده همه ایام سال ما
عاشق نگشته ای که ببینی چه می کشیم
پروانه شو , بسوز , رسی تا به حال ما
ما آه سرد از دل مضطر کشیده ایم
بار فراق با مژه ی تر کشیده ایم
همساز روزگار به عشق تو بوده ایم
از دوری تو رنج مکرر کشیده ایم
از بس که ریخت شب به شب اشک زلال ما
یوم العزا شده همه ایام سال ما
عاشق نگشته ای که ببینی چه می کشیم
پروانه شو , بسوز , رسی تا به حال ما
دستم چرا به گوشه ی دامان نمیرسد؟!
پایم چرا به خیمه ی جانان نمیرسد؟!
در طول عمر, درد زیادی چشیده ام
دردی به تلخی غم هجران نمی رسد
در کلّ جهان شما, نه همتا داری
در قلب تمام عاشقان, جا داری
از فرط گناهم, شده چشمت خونبار
غصّه به دلت, مثال دنیا داری
از جمعه های بی تو چه دلگیر می شوم
جان خودم ز جان خودم سیر می شوم
با هر نفس که میکشم اقرار می کنم
از این نبودنت به خدا پیر می شوم
ایبُردن نامت شفا,آقای خوبم
یادتبه درد ما دوا,آقای خوبم
هرگزنخواهم زد دری را گر بمیرم
جز درگهلطف شما,آقای خوبم
غرق غمم و قرار جانم مهدیست
دل خسته ام و تاب و توانم مهدیست
هر جمعه رسد به چشم گریان گویم
من بنده و صاحب الزمانم مهدیست