زکاروان سفر کرده ام نشانی نیست
برایگفتن درد دلم زبانی نیست
برایاین که به کوی حبیب خود برسم
منغریب چه سازم که کاروانی نیست
زکاروان سفر کرده ام نشانی نیست
برایگفتن درد دلم زبانی نیست
برایاین که به کوی حبیب خود برسم
منغریب چه سازم که کاروانی نیست
به دلم دیدنت برات شده, به خدا صبح و شام منتظرم
همه ی روزها ولی به خصوص, آخر هفته هام منتظرم
نه شبیهم به هر مسلمانی, نه نماز درست و درمانی…
چه بگویم خودت که می دانی, من چه اندازه خام منتظرم
عمری ست در هوای خودت گریه می کنی
عمری ست با نوای خودت گریه می کنی
گاهی کنار تربت مخفی مادرت
بر خاک آشنای خودت گریه می کنی
افسوس خط فاصله ها بیشتر شده
ای وای گریه های شما بیشتر شده
اصلا وفا به بیعت با تو نکرده ایم
گرچه ز جانب تو وفا بیشتر شده
هرچند دل تنگم ولی بهتر نیایی
زیرا دگر اینجا نباشد آشنایی
اینجا کسی فکر تو نیست آقای تنها
ازچه شما آقا همیشه فکر مایی؟
من را برای هر چه خطا کردهام ببخش
ای مهربان که بر تو جفاکرده ام ببخش
پشت و پناه من شده ای هرزمان ولی
پشت تو را به غصه دو تاکرده ام ببخش
دلم گرفته ازاین جمعه ها که تکراری ست
وسهم روزوشبم بی شماگرفتاری ست
گناه پشت گناه و…… گناه پشت گناه
گناه:نقل ونباتی که بینمان جاری ست
آن روز که ما را ز گل خام سرشتند
در مدرسه عشق شما نام نوشتند
چون روز ازل نام مرا شیعه نهادند
جز عشق تو مـهدی دگرم هیچ ندادند
اززندگی بی تو بیزاریم مولا
دیگربیا خیلی گرفتاریم مولا
غیراز ظهور تو نخواهیم از خداوند
شبتا سحرهایی که بیداریم مولا
این جمعه هم نیامدی و گریه سر کنم
باید دوباره بی تو شبم را سحر کنم
آخر نمی شود که فقط کنج خلوتی
زانو بغل ز هجر رخت دیده تر کنم
باید که به جز فرج دعایی نکنیم
جز در غم او آه ونوایی نکنیم
خوشنودی صاحب الزمان از امروز
تصمیم بگیریم ,خطایی نکنیم
آسمانم!چشم بارانی چه میآید به تو
ناخدایم!روح توفانی چه میآید به تو
آننگاه زیر چشمی با وقارت میکند
وای!آن لبخند پنهانی چه میآید به تو