شعر مدح و مناجات

اسد الله

نه که از کعبه؛که از عرش فراتر رفته
پایش آن روز که بر دوش پیمبر رفته

شک نداریم اگر عرش؛مُعلّی شده است
صبح هر روز به پابوسیِ حیدر رفته

شب نشینی

به پای درد و دل بنده چاه کم آورد
مقابل جگر من که آه کم آورد

به پیش هیچ کسی کج نگشت گردن من
ولی مقابل این بارگاه کم آورد

یا ولی الله

حالا که قرار است سرانجام بمیرم
خوب است که با مستی از این جام بمیرم
یک عمر رد پای تو را گشتم و ای کاش
هر جا که نهادی به زمین گام بمیرم

غفران

یک قطره اشک شرم مرا “یم” حساب کرد
کوثر حساب کرد, و زمزم حساب کرد

آه یکى گرفت, به پاى همه نوشت
ما باهم آمدیم که با هم حساب کرد

این ماهِ رحمت

در سینه ام آهی ز غم آکنده باشد
این بنده از خوابِ گران شرمنده باشد

دارد به آخر می رسد این ماهِ رحمت
چشمم به دستانِ تو که بخشنده باشد

علی جانم

سینه ام سنگین شود ذکری به لب می آورم
مست از خال لبش صبحی به شب می آورم

امر فرمودی بمیرم تا ببینم دیده ات
بهر دیدار رخت جان را به لب می آورم

الهی و ربی

توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم
هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم

خمار میکده

چنان خلیل اگر بین شعله بنشینم
هزار لاله از آتش برات میچینم

به حجله میبردم ساغر از سخاوت خویش
چراکه دختر رز داده قول تمکینم

یا الهی

کریم العفو یا الهی الهی

خداحافظ ماهِ ذکر و مناجات

خداحافظ لحظه هایِ ملاقات

خداحافظ ماهِ خوبِ خدا

عشق رضا

زانو زدن پیش تو بالا دستمان کرد
این رو زدنهای به جز تو پستمان کرد

یکبار دستان ضریحت را گرفتم
این شد که در این آستان پابستمان کرد

رویِ سیاه

از تو شرمنده شدمْ من به خودم بد کردم
ماهِ رحـمت سِـپری شد و نـَشد برگردم

در مـناجات تو بودم پیِ حاجات خـودم
آخـر ماه فقط …. رویِ سیاه آوردم

یا امام حسن(ع)

بالی که پر نریخت برای تو بال نیست
فطرس شدن به پای شما هم محال نیست

فطرس به این کبوتر پر بسته یاد داد
بال شکسته نیز همیشه وبال نیست

دکمه بازگشت به بالا