قلبی که فقط خانه ی دلجوی امیر است
مجنون شده ی طره ی گیسوی امیر است
آن قبله که عشّاق بر آن سجده گذارند
نوری ست که در تاق دو ابروی امیر است
قلبی که فقط خانه ی دلجوی امیر است
مجنون شده ی طره ی گیسوی امیر است
آن قبله که عشّاق بر آن سجده گذارند
نوری ست که در تاق دو ابروی امیر است
باید برای حال زارم ناله سر کرد
یا لااقل این شام ظلمت را سحر کرد
وقت گرفتاری تو را خواندن, هنر نیست
آنکه همیشه خوانده نامت را, هنر کرد
وقتی گناهان خودم را میشمارم
دیدم که باید دست را برسرگذارم
آبی که از سر بگذرد کاری است مشکل
ترسی به دل دارم ولی امیدوارم
امشب گناهِ دل را با آبِ توبه شستم
من با خدای خوبم عهدی دوباره بستم
گفتم که بارالها! من عبدِ رو سیاهم
چون پرده ی حیا را با هر گنه گسستم
خوردم قسم که توبه نمایم قسم شکست
بغضم شکست و دوست ز لطفش,قلم شکست
گفتم دلم سیاه شد ای کبریای من
دستی به دل کشید و دوباره دلم شکست
ای دل بیچاره گره وا نشد
پَرسه مزن تا شب احیا نشد
توبه اَت ایدل به وفا بند نیست
عیب ز درگاه خداوند نیست
پلکى بگذاریم زمان زود گذشته
از کوچه ما نامه رسان زود گذشته
تازه شب اول شده کو تا شب آخر !؟
تا بر خودت آیى , رمضان زود گذشته
اشکهایم دوباره دانه دانه میافتد
مدتی کار من به تو شبانه میافتد
سالها فکر معصیت مرا زمینم زد
رحم کن بر کسی که عاجزانه میافتد
رو سوی میدان کن ببین حیدر به میدان آمده
شیر خدا شوری به سر در بیشه غرّان آمده
فتحُ لَکَ خواند ملک هم می تپد قلب فلک
کشتی دشمن سرنگون دریا به طوفان آمده
توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم
هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم
ارزان نفروشیم گران جانی خود را
مردیم و ندیدیم رخ جانی خود را
پیر از سر ناسازی ساز دل خویشیم
می خورد زلیخا غم زندانی خود را
دلمرده ایم و یاد تو جان می دهد به ما
قلبیم و بودنت ضربان می دهد به ما
ماه خدا دومرتبه بی ماه روی تو
دارد بشارت رمضان می دهد به ما