شعر مدح و مناجات

مولا امیرالمومنین

از کران تا بی کران مولا امیرالمومنین
هر مکان و هر زمان مولا امیرالمومنین

در روایت سی هزار عالم خدا آورده است
در روایت شد بر آن مولا امیرالمومنین

بیراهه رفتم

با اینکه سنگین است میزان گناهانم
سر به هوا بودم , ولی حالا پشیمانم

نه دم ز توبه میزنم نه دم ز استغفار
چیزی به غیر از گریه کردن هم نمیدانم

ها علیٌّ بشرٌ کیف بشر

من زبان بسته ام و صوت تو چاووش شده ست
عقل گویا شده, جهل است که خاموش شده ست

سال ها کعبه پریشان همان یک لحظه ست
اینچنین از غم دوریت سیه پوش شده ست

یا ولی الله

با روی سیه , با دل زنگار گرفته
با این قلم رنگ ز اغیار گرفته

امروز کمی اشک و کمی آه نوشتم
امروز دلم از غمت انگار, گرفته

ظهرِ عطش

عالم همه یک نقطه ای از نونِ حسین است
عشق است چنین جاذبه در خونِ حسین است

زیباییِ احساسِ من این است که جانم
آن عاشقِ‌ دیوانه وُ مفتونِ حسین است

ذکرُ الله

بنای نوکری ام بی دلیل,محکم نیست
که در طراز شما سروری در عالم نیست

به قدر تو که خدا گفته است(اَنَا دِیَتُک)
به پیشــگاه الهـی کسی مُکـرّم نیست

کربلا

اگر دست تو باشد موی من از شانه اش راضی ست
و چون از شانه اش راضی ست,از هم شانه اش راضی ست

به هیأت ها نمی فهمیم دوری از حرم را, چون
به وقت مست بودن آدم از میخانه اش راضی ست

حُسن یوسف

دلبر شب ماه باشد , دلربای من حسین
گر عقیق حُسن یوسف شد , بُوَد معدن حسین

بی نیاز از باغ جنت بی خیال از دوزخم
گر به روز حشر بردارد قدم با من حسین

دست به دامانِ حُسین

سالیانی ست شدم دست به دامانِ حُسین
سائـلِ هر شبه ی سفره ی احسانِ حُسین

تا که اوضاعِ دلم زود به سامان برسد
شدم از صبح ازل بی سر و سامانِ حُسین

یا غافرالخطایا

در سایه ی جهالت عمری خراب کردم
وقتی که پشت خود را بر آفتاب کردم
حتی عبادت من بوی ریا گرفته
در توبه ای حقیقی ترک ثواب کردم

شرمنده از گناهان

دلبر دلش گرفته دلدار گریه کرده
عاشق همیشه وقت دیدار گریه کرده

به آشتى بنده , مشتاق تر خدا بود
از توبه گنهکار , غفار گریه کرده

شاه نگذاشت

ناز معشوق مرا هرکه اگر کم بکشد
میکشم ناز مگر ناز مرا هم بکشد

انچه سگ مى کشد از سنگ ملامت به گذر
مطمئنم نتواند بنى ادم بکشد

دکمه بازگشت به بالا