شعر مدح و مناجات

مثل علی

علی زره که بپوشد همین که راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد

همین که اسم علی آمده است در دل میدان
بس است تا گذر مرگ بر سپاه بیفتد

تماشای پیمبر

مثل صدفی پوچ به گوهر نرسیده
آن دل که به مهر علی اکبر نرسیده

در خواهشت ای سائل درمانده چه خیری ست
وقتی که به پابوسی این در نرسیده

جمعه

 

ای گلِ پنهان شده ی فاطمه
پُر ز تولّای تو جانِ همه

گو که کجایی و کجا جویمت
در چمنستانِ ولا جویمت

هوای شوق

قدر قدرت قدر شوکت به شیدایی جهان آرا
پیمبر خو پیمبر رو علی سیرت علی سیما

قضادستش که پابستش نفس هاهست درحبسش
نشد از ماه تعریفی بجز سیمای این لیلا

دست و پا زدنت

ما گرفتار آفریده شدیم
عاشق ِیار آفریده شدیم
خاک ما را ز باده گِل کردن
مست دیدارآفریده شدیم

تاج اصحاب

دل حرم می شود سحرگاهی
که شود صحن دیده تر گاهی

قطر؟ آب در مرور زمان
می کند در حجر اثر گاهی

یاصاحب الزمان(عج)

کنون که حال دلم را تو در نظر داری
بگو به سمت کدامین گذر , گذر داری

تویی که راه گشایی تویی که راهنما
کلید رحمتی و در نگه قمر داری

نامه سربسته

حسین گفت:برادر! حدیث طوبی را
بخوان دوباره برایم به یاد مادرمان

بیا دوباره بگو از دلیلِ خَلق جهان
بیا دوباره بگو از شکوه باورمان!

مثل حیدر آمد

به میدان مثل حیدر آمد و طوفان به راه انداخت
یکی بود و عجب ترسی به جان یک سپاه انداخت!

به خود لرزید لشکر, یک قدم حتی عقب تر رفت
به خیل جمعیت وقتی که چرخید و نگاه انداخت

مهر سیرت

کهکشان خاک ره اجلال تو
آسمان سایه نشین بال تو

در فلک مردم پی ماهند و من
در زمین دنبال استهلال تو

گوشه ایوان ‌تو

جز گوشه ایوان ‌تو , دل بند ندارد
آری اثرِ بندِ تو را , پند ندارد

از عارف و عامی همه دل داده به زلفت
زنجیر کسی اینهمه دربند ندارد

یا ابوفاضل مدد

روبروی گنبدت هر قامتی تا میشود
ای که با آوردن نامت گره وا میشود

هرچه حاجت بر درت آورده هر کس تا کنون
مطئمناً یا برآورده شده یا میشود

دکمه بازگشت به بالا