شعر مدح و مناجات

شعر ولادت حضرت معصومه (س)

چشمِ سائل دوباره راه اُفتاد
وَ نـگاهـم به بارگـاه اُفـتاد

هر کجا گفتم از شما بی بی
قـلم اِنـگار دست شاه اُفتاد

خواهر شاه خراسان

اولِ جـاده بایـد به خـودم فـکر کنـم
به چه بودم؟به چه هستم؟چه شدم؟فکر کنم

بُگـذرم از خـودِ ناقابلـم وُ دل بِدَهـم
دلِ دریـا زده را بـاز به سـاحل بدهم

فاطمه نامش

آن که در شـأن نزول خود به کوثـر رفته است
فاطمه نامش شده از بس به مـادر رفته است

از مقام نجمه چیزی کم نخواهد شد که هیچ
افتخارش نیز شد مادر به دختر رفته است

ریحانه موسی ع

والشمس ضحها شب ما سحر آمد
المنت لله که این غصه سرآمد
صد چله گرفتیم که آخر خبر آمد
از کعبه ما جلوه توحید درآمد

بانو بهشت

بانو بهشت گوشه پنهان چشم توست

دریا همیشه تشنه باران چشم توست

با تو بهار ماندنی است و فرشته وار

تسبیح گوی خالق سبحان چشم توست

با یک نظاره ات

‎بر آن درم که غبطه خورم کوى یار را
‎یا خاک پای خالق دلدل سوار را

‎گرشمّه ای غضب به جنان در جنان کنی
‎آتش زنی بر او بهار تا بهار را

تمثیل ابروان تو

خورشید پیش نور شما روسیاه شد
هر کس ندید صحن تو عمرش تباه شد
میثم به دار عشق علی سر به راه شد
با ذکر او بساط طرب رو به راه شد…

یا صاحب العصر و الزمان

درمانده ام…چیزی ندارم غیر آهم
این قحطی اشک دو چشمانم گواهم

اصلا حواسم به تو و تنهایی ات نیست
شرمنده آقای غریبم…رو سیاهم

یا عزیز الله…

منی که غیر تو برهر غریبه دل دادم
دلم شکست و نیامد کسی به امدادم

سرم به کار خودم بود دعوتم کردی
ز یاد بردمت اما نبردی از یادم

وصل و هجران…

در اصل هجران تشنگی و وصل باران است
حسی که من دارم همان حس بیابان است

نزدیکی و دوری ملاک وصل و هجران نیست
“راضی “ست او وصل است ؛ ” ناراضی ” ست هجران است

السلام علیک یا صاحب الزمان….

 

حضور دارد و ما فکر غربتش هستیم
غریب مانده و غافل ز غربتش هستیم

سراغ از او نگرفتیم او سراغ گرفت
گله نکرده ز ما گرچه رعیتش هستیم

یا صاحب الزمان…

سائـلم , حاجتم عنایت اوســت
مطمئنّــم کرم سَـجیّت اوست
زنده دل بودنم به بَـرکـت اوست
“دل سراپرده ی مُحبّـت اوست”
“دیده آیینه دار طلعت اوست”

دکمه بازگشت به بالا