کاش یک شب بین دریای تو طوفانی شوم
آمدم در ساحلت غرق پشیمانی شوم
اشکهایم را درآور … یا بغل کن یا بزن
حاضرم با گریه هایم آبْ درمانی شوم
کاش یک شب بین دریای تو طوفانی شوم
آمدم در ساحلت غرق پشیمانی شوم
اشکهایم را درآور … یا بغل کن یا بزن
حاضرم با گریه هایم آبْ درمانی شوم
از سر هم نفسی بادونفس آلوده
گشتم آغشته ی عصیان و سپس آلوده
مرغ باغ ملکوتم که به مرداب گناه
پر و بالم شده چون بال مگس آلوده
بار سنگینی ست روی شانه ام سر بی حسین
سر نمیخواهد بماند روی پیکر بی حسین
گفت بابایم حلالت باد نانم با حسین
گفت شیر من حرامت باد مادر بی حسین
بگو که می گذرد جمعه های تکراری
بگو چه چاره کنم از نوای تکراری؟
دوباره نغمه ی” عجل فرج” به لب دارم
دوباره زمزمه ام شد دعای تکراری
بهاران قد علم کرده ولی رنگ قیامَت نیست
قبای سبز پوشیده درختی که به نامَت نیست
چه معنا می دهد عیدی که یارت را نمی بینی
چه دارد هفتسینی که در آن سروِ امامَت نیست
در میزبانیِ تو اگر میل و رغبت است
مِهمانیام برای تو اسباب زحمت است
ما در مُضیف خانهی تو قد کشیدهایم
این سرگذشتِ اکثر اولاد رعیت است
مگیر فرصت بارانی نگاهم را
مگر که پاک کنم نامهی سیاهم را
جز اعتراف ببین آه در بساطم نیست
ولی تو میخری آیینهوار آهم را
پر از اندوه هجران است اوقاتی که من دارم
چه سنگین است این بار مجازاتی که من دارم
طلای قلب من آخر بدل از آب در آمد
عوض شد عاقبت با هر گنه ، ذاتی که من دارم
از در لطفت مرا جواب نکردی
شکر خدایا مرا خراب نکردی
از سر جهلم تو را مواخذه کردم
گرچه تو هرگز به من عتاب نکردی
حمد شایسته ی ربّی است که نامحدود است
او که هر جا که بر آن می نگری موجود است
گرچه دیر آمدم و عمر هدر شد اما
بخشش صاحب این خانه، همیشه زود است
اگرچه باد مَعاصی مهاجم است هنوز
نسیم مرحمت تو ملایم است هنوز
صدای زمزمه ی “”لا اِلهَ اِلّا اَنْت”
شبیه ضجّه به گوش عوالم است هنوز
چقدر ترک مِی و باده و ساغر بکنم
نیمه شب آمده ام تا که لبی تر بکنم
کثرت معصیتم را به رخ من نکشید
آمدم چشمه ی جان را پُرِ کوثر بکنم