توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم
هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم
شعر مدح و مناجات
خیلی گرفته دور شما را گناهکار
آقا چه میکنی تو مگر با گناهکار ؟
تو سربلند عالمی و سر به زیر ما
تو عاری از گناهی و ماها گناهکار
بازهم نیمه ى شب گریه و آه آوردم
به درِ خانه ى تو باز پناه آوردم
رو سیاهم که نشد توبه ى من مقبولت
واى بر من که فقط بار گناه آوردم
سفره ی افطار ما پر سفره دیدار نه
ما بفکر هرکسی هستیم اما یار نه
غصه هجر تو را خیلی نداریم عفو کن
سرسری از وصل میخوانیم با اصرار نه
هرجوری بود خدایا به مهمونیت رسیدم
با همه روسیاهی ماه رمضونو دیدم
دادی اجازه تا که صدات کنم دوباره
بنده تو جز گناه ره توشه ای نداره
دردی که گلستان مرا ریخته بر هم
آسایش دوران مرا ریخته بر هم
هجران رخ یوسف زهراست که این طور
آبادی کنعان مرا ریخته برهم
کارم همیشه جرم و خطا بوده از قدیم
کارت همیشه لطف و عطا بوده از قدیم
مغلوب نفس گشته ام و خورده ام زمین
تنها سلاحم اشک و دعا بوده از قدیم
لذت اشک مناجات ,سحر مشهود است
حال آشفته دل از دیده تر مشهود است
منتی نه زکرم دست زمین خورده بگیر
همه جا سایه لطف تو به سر مشهود است
وقتی هلال ماه خدا آشکار شد
ماه خدا, امام زمان روزه دار شد
طوبای خیر و برکت شعبان به گُل نشست
قرآن شکوفه داد و زمان بهار شد
بریده ام ز همه تا که یار من باشی
قرار این جگر بی قرار من باشی
ز هرچه غیر تو خالی نموده ام دل را
به این امید که یک دَم نگار من باشی
هرکه سوز جگرواشک روانش دادند
برسرکوی مناجات امانش دادند
آنکه گردید نظرکرده صاحب نظران
جلوه حضرت معشوق نشانش دادند
بساط عاشقی ما به پاست این شب ها
زمان آشتی با خداست این شب ها
گناهکار قدیمی دوباره برگشته
صدای زمزمه ها آشناست این شب ها