سفره داری که به من اذن ضیافت داده
بار دیگر به گدا لقمه ی عزت داده
ماه شعبان و رجب رفت و به من گفت کسی
رمضان آمده و حق به تو فرصت داده
سفره داری که به من اذن ضیافت داده
بار دیگر به گدا لقمه ی عزت داده
ماه شعبان و رجب رفت و به من گفت کسی
رمضان آمده و حق به تو فرصت داده
بهترین لحظات عمرم با علی سر می شود
دیده ام از حب حیدر روز و شب تر می شود
هر سحر نامش شده تسکین قلب خسته ام
اوست تنها آن که در این سینه دلبر می شود
آمدم باز به درگاه تو با قلب حزین
بندهات را بِنِگر باز به سر خورده زمین
مهربانیت بلندست خداوند! دلت میسوزد
قلب بشکستهی ما را بپذیری به یقین
فکر مشهد به سرت زد , تو شفا می گیری
در همین رفت , وَ آمد , تو شفا می گیری
صد و یک بار بگو “ضامن آهو مددی”
پس از این ذکر , به اَبجَد , تو شفا می گیری
جایی که حتّی سنگ مرمر رنگ انگور است
مستی نکردن از مرام مستها دور است
جایی که بالا دست ساقی در کرامت نیست
خوشبختی از آنِ کسی گردد که مخمور است
سهم مان از کل عالم گر حسن باشد بس است
ما غلامیم و اگر سرور حسن باشد بس است
گریه هایم را قیامت میخرد چون فاطمه
شافع من در صف محشر حسن باشد بس است
خدایا من گنهکارم, خودت گفتی که می بخشی
خودت گفتی که غفارم, خودت گفتی که می بخشی
خدا, بازار خوبانت از آن سمت است من اینجا
بساط معصیت دارم, خودت گفتی که می بخشی
در هوایت تا که باشم, پر به دردم میخورد
زیر پایت تا گذارم, سر به دردم میخورد
این جوانی خودم را خرج روضه میکنم
حتم دارم روضه ها آخر به دردم میخورد
هر چهقدر از ما گرفتاران تمنا میرسد
باز هم از سوی او امروز و فردا میرسد
تا به کِی چشم انتظاری تا به کِی دربهدری
نامهی وصل من و او کِی به امضا میرسد؟
شکر خدا اهل کرم ما را خریدند
هر چند که نالایقیم اما خریدند
بی آبرو بودیم و بی ارزش ولیکن
محض رضای حضرت زهرا(سلام الله)خریدند
ای آنکه شرح فضل تو خیلی مُفصّل است
فیضِ نوشتن از تو همان فیضِ أَکمَل است
با اینکه شعرِ مـدحِ تو أغـلَـب مُطَوّل اسـت
جانِ سُخن خلاصه در این بیتِ مُجْمَل است
کارم شده ز دوری تو سوختن, بیا
بر این دل شکسته ام آتش مزن, بیا
یعقوب هم به گریه ی من گریه می کند
کنعان به گل نشست, عزیز وطن بیا