آلوده ام, آلوده را هم راه باید داد
راهى نشان بر بنده گمراه باید داد
شرمنده ام, شرمنده را تکریم باید کرد
تا مى شود شرمنده را درگاه باید داد
آلوده ام, آلوده را هم راه باید داد
راهى نشان بر بنده گمراه باید داد
شرمنده ام, شرمنده را تکریم باید کرد
تا مى شود شرمنده را درگاه باید داد
کوه هم, همپایه و اندازه ی صبر تو نیست
ختم خاموشی شب را بهتر از فجر تو نیست
شد خطاب زینبی والله خیر الماکرین
صد هزاران فتنه را یارای یک مکر تو نیست
هفتاد و دو شهید به صحراى زینب است
پایین نامه همه امضاى زینب است
میمیرم و دم تو مرا زنده میکند
قارى من صدات مسیحاى زینب است
تویی جناب سلیمان و عالمی مورت
پیمبران الهی مطیع دستورت
زیادی است زیادی به روی سر آقا
همان سری که نباشد میان آن شورت
جای دارد که به یُمنِ قدمش در کعبه
جایِ این پارچه و خِشت شَوَد زر کعبه
اولین خِشت مسلمانیِ ما را بِگذاشت
اولین بار که پا زد به زمین در کعبه
باز هم آمد شبِ حیران شدن
وقتِ جنون وقتِ پریشان شدن
شُکر نوشتند برایِ دلم
آیِنه ای گوشه ی ایوان شدن
نفس نفس زدم هر دم در آرزوی علی
قدم قدم به نجف می روم به سوی علی
قسم به لحظه ی ناب فمن یمت یرنی
که جان دهم فقط آخر به عشق روی علی
تو آمدی ستایش بت بی اثر شود
با نام تو زمین و زمان شعله ور شود
رویای مکیان همه زیر و زبر شود
حق است در مدیحت تو مکه کر شود
قبل ِهر لا سیف الا ذوالفقار
نغمه ی ما لا فتی الا علی است
قوّت بازوی حیدر فاطمه است
همدم انسیه الحورا علی است
ذات حق در صورت دنیاییت تصویر شد
چهره ی تو قاب شد از آینه تقدیر شد
خضر بعد از دیدنت آواره ی صحرا شد و
قیس بعد از رویتت از عشق لیلاسیر شد
کعبه سنگیست که آیینه سرای تو شده
حال از شش جهت انگشت نمای تو شده
پردهی بیت که بر دامن او چنگ زنند
به امیدی متمسک به ولای تو شده
بیت نخستم مثل تیغی آبدار است
چون بر لبم لاسیف الاّ ذوالفقار است
باید به وجد آیند ابیاتم در این شعر
وقتی شروع این غزل نـام نگار است