هر دلی جای تو دلدار نباشد دل نیست
با تو هر دل که بود زندگیش مشکل نیست
حاصل عقل بود عشق و , جنون میوه ی اوست
هر که از عشق تو دیوانه نشد عاقل نیست
هر دلی جای تو دلدار نباشد دل نیست
با تو هر دل که بود زندگیش مشکل نیست
حاصل عقل بود عشق و , جنون میوه ی اوست
هر که از عشق تو دیوانه نشد عاقل نیست
دمی که نیزه به قصد گزند می آید
خدا به پای خودش در کمند می آید
چکد ز کنج لبت لااله الاالله…
به حرف, زخمی مشکل پسند می آید
هرکس دچارت گشت پس زد چاره ها را
بیچاره خود کرده ای بیچاره ها را
خورشید را هم مشتری خویش کردی
مجذوب نورت کرده ای سیاره ها را
دل شده بی قرارِ چشم ترم
اشک باشد عیارِ چشم ترم
شد خزان روزگارِ چشم ترم
تا بیاید نگارِ چشم ترم
دریا به چشمِ گریه کُنانَت چو شبنم است
یعنی که هر چه گریه برایت کنم کم است
شکرِ خدا که با همه ی ناقابلیمان
اشکی برایِ عرض ارادت فراهم است
شعرم بدون نام تو اِنشا نمیشود
این زندگی بدون تو معنا نمیشود
خانم! اجازه همهی ما به دست توست
سلمان بدون اذن تو منّا نمیشود
لحظه لحظه عمر ما با عشق تدوین میشود
تلخ کامی های ما با روضه شیرین میشود
کفه اعمال ما از نور سجده خالی است
این سبک وزنی به نور اشک سنگین میشود
ای آنکه تو را برده ام از یاد کجایی
ای مانده به لبهای تو فریاد کجایی
شیرینی تو بر لبش افتاده و چندیست
از عشق تو مجنون شده فرهاد کجایی
فیض روح القدس عالم معنا زهرا
تا به معراج کشانده ست نبى را زهرا
مصطفى خواسته اش خواستن فاطمه بود
رفت معراج که آخر برسد تا زهرا
آواره ی عشقیم و غم خانه نداریم
بلبل صفتیم و هوس لانه نداریم
آنقدر خمار گل خوشبوی حسینیم
کز شدت مستی غم میخانه نداریم
فانی ام… آغاز و پایانی ندارم جز خودت
غیر مقدورم که امکانی ندارم جز خودت
سال ها محتاج نانم از تنور خانه ات
از کسی در سفره ام نانی ندارم جز خودت
پسر شیر خدا یک تنه طوفان کردی
تو خودت کار تمامی امامان کردی
دست خالی احدی از ته گودال نرفت
سفره تک تکشان را چه پر از نان کردی