شعر مدح و مناجات

دَمِ "بٰابُ الجواد" زانو زده

دَمِ “بٰابُ الجواد” زانو زده
زائرت خوابه یا که بیداره ؟
چشماش اذن دخول میگیرن
قدماشو توی حرم میذاره

خدای مهربانی هاست سلطانی که من دارم

خدای مهربانی هاست سلطانی که من دارم
فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم

کنارش ذره ناچیز چون خورشید می تابد
ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم

ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻢ ﻏﺎﻟﺒﺎ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﺩﺭﺩﻫﺎﯾﻢ ﻏﺎﻟﺒﺎ ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﺑﺎ ﮐﺮﯾﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺳﺨﺖ ﺁﺳﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﭘﻠﮏ ﺑﺮ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ ﻭ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺷﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ

ﭼﺸﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

به آب چهره نشویم که آب آلوده است

به آب چهره نشویم که آب آلوده است
لبی که تر نشود با شراب آلوده است

اگر که حک نکنم ذکر با حسن حتما
عقیق سرخ به روی رکاب آلوده است

قبل از سلام کردن سائل سلام کرد

قبل از سلام کردن سائل سلام کرد
این بار هم کرامت خود را تمام کرد

در حیرت است واژه ایثار از حسن
نان شبش دوباره نثار غلام کرد

عمری در آشیان غریب مدینه ایم

عمری در آشیان غریب مدینه ایم

ما از فدائیان غریب مدینه ایم

ما را صدا زنید نمک گیر مجتبی

مدیون لقمه نان غریب مدینه ایم

دردهایم اکثرش روزی به درمان می رسد

دردهایم اکثرش روزی به درمان می رسد
یوسف گم گشته هم روزی به کنعان می رسد

اربعین که بسته شد راه حرم بر روی من
ای خدا پس کِیْ قرارِ زیر ایوان می رسد

سفره باز تو انقدر گدا پرور بود

سفره باز تو انقدر گدا پرور بود
روز و شب سفره ات از خیل گدا محشر بود
.یک سرش بود ز خانه سر دیگر کوچه
خوب دیدند همه لطف تو سرتاسر بود

آمدم سمت حرم سعی و صفا را دیدم

آمدم سمت حرم سعی و صفا را دیدم
مست از جام علی حال دعا را دیدم
کفر اینبار نبود و به خداوند قسم
زیر ایوان نجف بود خدارا دیدم

رسیده ام به خدا از مقابل درتان

رسیده ام به خدا از مقابل درتان
دوباره ناب شدم من به لطف مادرتان

دوباره باز رسیدم به هشتمین خورشید
نمازشوق بخوانم مقابل سرتان

روح معارجی تو به سر و علن , علی

روح معارجی تو به سر و علن , علی
صاحب مدارجی تو امیر سخن , علی
باب الحوائجی تو به هر مرد و زن , علی
با یک نگاه نافذت ای بت شکن , علی

سیاهیه غمت از این دل سیاه نرفت

سیاهیه غمت از این دل سیاه نرفت
بخاطر غم تو از گلویم آه نرفت

به جرم عشق مرا پیش یار دار زدند
سر کسی به روی دار بی گناه نرفت

دکمه بازگشت به بالا